به سایت پاوه خوش آمديد
پاوه دياری در اورامان
اورامان در کردستان ايران : 1- اورامان لهون : شمالي به مرکزيت نوسود جنوبي به مرکزيت پاوه 2- اورمان تخت 3- اورامان دزلي و شاميان 4- اورامان رزاب و گمره 5- اورامان ژاوه رود و گا وه رود بخش بزرگي از اورامان لهون اکنون در استان کرمانشاه و بخش ديگر آن در کشور عراق قرار دارد اما چهار اورامان ديگر در استان کردستان واقع شده اند . روستاهاي تابع پنچ اورامان به ترتيب عبارتند از : 1 - اورامان لهون شمالي به مرکزيت نوسود : روستاهاي تابعه آن بين دو کشور عراق و ايران قرارگرفته اند . روستاهاي واقع در کشور عراق : ده ره مه ر ، هانه ي دن ، سه رگه ت ، گولپ ، باخه کون ، گه چينه ، نارنجله ، بنجه و ده ريي ، ده ره قه يسه ر ، خارگيلان ، خه رياني ، دگاشيخان ، به لخه ، ديکه ، هانه نه وتي ، سوسه کان ، تاويره ، هاوار ، هه وا ره کون ، ده ره تفي ، گرييانه ، ته ويله و حلبجه ، روستاهاي واقع در ايران : هانه گه رمله ، که يمنه ، بيدرواس ، دزاوه ر ، نودشه ، هه جيج ، وه زلي ، نه روي ، شوشمي سه رينه ، شوشمي وارينه ، شيخان ، نه يسانه ، قه لاگا ، خه ندانکه ر ، شينه ، دواو ، به له بزان ، ده رموور ، ته لووکي ، دودان 2-1 اورامان لهون جنوبي به مرکزيت پاوه : روستاهاي تابعه آن : خانه گا ، نورياو ، نجار ، بنده ره ، گرال ، دشه ، دووريسان ، سه رکران ، نه وسمه ، شمشير ، سه رياس ، داريان ، شه ره کان ، ته شار ، 2 - اورامان تخت به مرکزيت روستاي اورامان ( به اصطلاح محلي شاري هه ورامان ): روستاهاي تابعه اورامان تخت : بلبه ر ، ژيوار ، که لجي ، ناوه ، نوين ، ده ل ، ده له مه رز، زوم ، ئه سپه ريز ، ده شته قه لبي ، زه وه ن ، جولاندي ، بل به ر ، هه باساوا ، ده ره کي ، ده مه يه و ، تولده ره ، سه رنژمار و ( باني بنوک واقع در عراق ) 3 - اورامان دزلي و شايان به مرکزيت دزلي : روستاهاي تابعه اورامان دزلي و شايان : باراماوا ، زه لکه ، زه که ريان ، قه لاجي ، قه لاگا، تفيله ، تازاوا، ئه حمه ئاوا ، ده ري شاران ، نژمار، وه ره نا خي ، مرگه ، گورگه يي ، تيژ تيژ ، تاله وه ران ، خوشاو ، که لاتي ، يسياوه ، گزه رده ره ، سووره بانه ، سيوه ر ، دادانه ، وشکينه ، و ( ئيلاني ، هانه وقولي ، زه لم واقع در عراق ) 4 - اورامان رزاب و گمره به مرکزيت رزاب و خان : روستاهاي تابعه اورامان رزاب و گهره : که راوا ، ديوزناو ، هالمان ، ( آلمان ، آلمانه ) 5 - اورامان ژاوه رود و گاوه رود مرکزيت آن مشخص نشده است . روستاهاي تابعه اورامان ژاوه رود و گاوه رود : مازيين ، بوريده ر ، چه شميدره ، بيساران ، هه رسين ، ئاريان ، ژنين ، پايه گلان ، گه واز ، ئاويهه نگ ، نييه ر ، ميراو ، ته نگيبه ر ، سه ر ريز ، پالنگان ، ژريژه ، هانه و حسن به گي ، ديکانان ، که کلياوا ، سه رومال ، لويش ، گه لين ، وسي ، تاودولا ، هه شه مير ، اهميت مسئله : اسينسر جانسون ( دانشمند اروپايي ) مي گويد اگر مي خواهي زمان حالت بهتر از گدشته شود از زمان گذشته ات درس بگير . هم چنين اگر مي خواهي آينده ات از زمان حالت بهتر باشد همين حالا بر آينده ات برنامه بريز با توجه به اين جمله متوجه مي شويم که درس و عبرت آموزي از گذشته تا چه اندازه براي يک فرد ، يک گروه و حتي يک جامعه مهم خواهد بود . از ديگر اهميتهاي بررسي اين موضوع ( تاريخچه اورامان ) اين است که جوانان منطقه با آگاهي و کسب اطلاع از تاريخچه ملي ، مذهبي ، و سياسي خود بيشتر با وظايف خويش در اين مقطع زماني آشنا شده و جنبه هاي منفي ديگر کمتر تاثيرات مخرب بر احساسات و رفتارهاي آنها خواهد گذاشت . ضرورت انجام تحقيق : يکي از ضرورتهاي بررسي تاريخچه اورامان اين است که بيشتر رخدادهايي که در اين منطقه روي داده کمتر به صورت نوشته در آمده و اگر چنين کاري هم صورت گرفته باشد آثار کمتري از آن به جا مانده است . بيشتر وقايع اين منطقه به صورت سينه به سينه و شفاهي از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته است از آنجا که بيم آن مي رود که افراد مسن و آگاه به وقايع دار فاني را وداع گويند ضرورت ايجاب مي کند اين رويدادها به رشته تحرير در آيند . يکي ديگر از ضرورتهاي بررسي اين موضوع آگاه ساختن نسل جديد از شيوه هاي زندگي ، محيط اجتماعي و رويدادهاي نسلهاي گذشته است که موجب برقراري ارتباط و پيوند بين نسل مي شود . اهداف تحقيق اهداف کلي : • آشنايي با زمان و چگونگي وقوع رويدادهاي اورامان در طول اعصار پيشين . • ارائه يک تصوير کلي هر چند محدود از تاريخ گذشته اورامان. • ايجاد پيوند و هماهنگي بين نسلهاي گذشته و نسل امروز در اورامان تا اندازه اي با توجه به تغييرات و انقلاباتي که در چند سده اخير روي داده است . اهداف جزئي : • آشنايي با قديمي ترين اقوام ساکن در منطقه اورامان . • اطلاع يافتن از برخي اعتقادات مردم اورامان پيش از ورود اسلام به اين منطقه و قباله هاي اورامان . • آگاهي از رويدادهاي اورامان هنگام ورود اسلام به اين منطقه • از نحوه حکومت سلاطين اورامان و وقايع دوران آنها آگاه شدن • کسب آگاهيهايي از زبان خاص پيران اورامان و معرفي چند تن از آنها • شناخت چند شاعر اورامي تعاريف نظري و عملي : تعريف نظري اورامان : عمادالدين دولتشاهي در کتاب کوههاي ناشناخته اوستا چنين آورده است طايفه اورامي ها که اهورائي ناميده مي شدند رفته رفته نام اهورائي به اورامي مبدل گرديده است . تعريف عملي اورامان : ماموستا حاج ملا زاهد ضييايي ، مدرس ، مجتهد پاوه اي الاصل در تاريخ 4/6/1360 مي فرمايد : چيزي که به نظر لازم است لفظ ‹‹ هورامان ›› نوشتن آن کلمه به اورامان اشتباه است زيرا اصلا اين واژه به زبان محلي خود هورامان يعني بلند شده برآمده است . چون اطراف اين منطقه از هر طرف چه ژاوه رود و چه جوانرود و چه شهر زور و چه مريوان همه از لحاض اقليمي پست تر مي باشند .( البته بايد متذکر شد از آنجا که در تمامي منابعي که به دست نگارنده رسيده لفظ هورامان را به صورت اورامان نوشته بودند نگارنده نيزاين واژه را در کل تحقيق به همين صورت يعني اورامان به کار برده است .) ادبيات تحقيق : - در کتاب نورالانوار نوشته شيخ عبدالصمدي از نام شاعران و به ويژه نامداران ديني اورامان همراه با اشعار و سخنان و تحولات دوران زندگيشان ياد شده است . تاريخ اين شاعران و نامداران ديني به چهارصد سال پيش بر مي گردد . - دفاتر دستنويس اهل حق که شامل ‹‹ دفتر بزرگ ›› ، ‹‹ دفتر يارسان ›› و ‹‹ دفتر سرانجام ›› در اين دفاتر چنين آمده است که سلطان اسحاق در سال 578هجري در روستاي دودان ( يکي از روستاهاي اورامان لهوني شمالي ) ديده به جهان گشوده و در اين محل ارشاد و تبليغ خويش را آغاز کرده است . - در فرهنگ انجمن آريايي ، انتشارات تهران در سال 1288 هجري واژه هاي ( ئاورامن = آورامن ) ،( ئاورامين =آرامين ) آمده است . - در تاريخ شرفنامه نوشته اميرشرف خان بدليي چنين آورده است که در زمان مامون بيگ اردلان – همزمان با حکمراني امير سعيد جياشا در اورامان ( 597 –699 ) که متصرفاتش را بين فرزندان خود تقسيم مي کرد بخشهاي زلم ، نوسود ، شميران ،هاوار و گل عنبر اورامان نصيب بيگه بيگ مي شود . - ئدموس در کتاب کورد ، ترک و عرب ( Kurda- Turks – Arabs ) از جاف و اوارميها سخن به ميان آورده و نام روستاها و مناطق مختلف اورامان را بيان مي کند . - در ميژوي ئه دبي کورديي ( تاريخ ادبيات کردي ) نوشته ماموستا علاالدين سجادي آمده است که کورد و گوران ( مقصود اوراميها ) هر دو در اصل و ريشه يکي بوده اند . معناي لغوي کرد ، کوچ کننده و معناي گوران ، مقيم وساکن روستا از آن ياد شده است . نوع روش تحقيق : اصولا بررسي رويدادهاي گذشته به علت عدم امکان ارتباط مستقيم با آن وقايع وجود ندارد از روش کتابخانه اي يا اسنادي استفاده مي شود لذا نگارنده نيز در اين تحقيق از روش فوق الذکر استفاده نموده است . محدوديتهاي تحقيق: 1- نبود منابع نوشتاري لازم و کافي براي تهيه يک تحقيق کتابخانه اي جامع . 2 – عدم اطمينان به گفته و سخنهاي ريش سفيدان در مورد زمان وقوع رويدادها که اغلب از تاريخ دقيق وقوع آنها به دليل کهولت سن و ضعف حافظه بي اطلاعند . 3 – کم کاري در زمينه ثبت وقايع و رويدادها ( شامل ، زمان ، مکان و محتواي رويدادها ) از سوي افراد آگاه . فصل دوم سابقه تاريخي اورامان الف ) قديمي ترين اقوام ساکن در منطقه اورامان : سابقه تاريخي اورامان آن طور که در کتب مقدس ديني و منابع معتبر تاريخي بر آمده است به گذشته هاي دور بر ميگردد . مورخين در تعيين سرحدات لولوبي ها يا لولوها که آنان را اجداد لرها نيز شمرده اند و مرکز آنها شهر زهاب در شمال غربي شهر کرمانشاه بوده است و سابقه آنها به 2500 سال قبل از ميلاد باز مي گردد . در مشرق زيستگاه لولوبي ها از هاشمار و هارهار ( خارخار ) و هالمان = نارمان نام برده اند . نارمان را ولايت کنوني هورامان ( اورامان ) دانسته اند ؛ هالمان ( آلمان ، آلمانه ) اکنون نام يکي از روستاهاي رزاب است که سلطان نشين بوده است . پروفسور سپايزر مي گويد : قوم گوتي ( کوتي ، گورتي ) کردي از جماعت زاگروس است که از لحاظ نژاد به سامي شبيه نبوده و مسلما از اقوام آريايي هستند ، تعداد زيادي از اين نژاد در اواسط اول و دوم هزاره پيش از ميلاد در ناحيه زاگروس ديده شده اند . به همراه گوتي ها بايد از لولوبي ها نيز بحث به ميان آيد چراکه در کنار هم در منطقه کردستان زندگي کرده اند . به هر صورت آگاهي و اطلاعاتي که درباره اقوام گوتي و لولوبي موجود است بسيار محدود مي باشد و همين اخبار محدود نيز به گفته همسايه هاي آنها ( ايلاميها ، سومريها ، بابليها ) به دست آمده است . به عنوان نمونه به گفته کريشمن در هزاره سوم قبل از ميلاد در بين اقوام گوتي و لولوبي زن به عنوان بزرگ و معتمد بوده و بيشتر اوقات به عنوان فرمانده لشکر ايفاي نقش مي کرد و دليل آن اين بوده است که مادر به عنوان رب النوع زمين ، بروبحر ، برف و باران مي دانستند . اورامان زيستگاه قوم گوتي بوده است و از نظر زباني گوتي ها زبان مستقل داشتند و اين زبان ، زبان آريايي بوده است . اما به دليل برخوردهايي که گوتي ها با اقوام همسايه خود داشته اند از جنگ و خون ريزي گرفته تا مبادلات تجاري همان گونه که کريشمن مي گويد زبان بابليها و ايلاميها رانيز به صورت مرکب با زبان خود به کار مي بردند . تسلط گوتي ها را 124 سال نوشته اند و پايتخت آنها را شهر ‹‹ ارپها ›› نزديک کرکوک دانسته اند . سرانجام آخرين پادشاه گوتي ‹‹ تيريگان ›› ( تيريگان شهري در جنوب درياچه زره بار ، شمال اورامان رزاب بوده ) چهل روز بيشتر سلطنت نکرده و به دست ‹‹ اوتون لگان ›› پادشاه شهر ارخ سورمري از پاي درآمد .( منطقه سورمر (سومر ) اکنون به منتهي اليه محل غربي ثلاث جوانرود گفته مي شود که زيستگاه زمستاني ايل ولدبيگي بوده است .) از آثار به جاي مانده از قوم گوتي مي توان به نقوشي که درمنطقه سرپل ذهاب بر روي سنگ کندکاري شده است اشاره نمود . ب) اعتقادات مردم اورامان پيش از ورود اسلام به اين منطقه و قباله هاي اورامان اعتقادات اوراميها پيش از اسلام برگرفته از تعاليم زردشت پيامبر بوده است . تلاش زردشت به منظور اشاعه پرستش اهورامزدا – اهور به معني سرور و مزدا به معني خرد و فرزانگي – پروردگار يکتا و قادر و توانا بود . جهان بيني زردشت به دو قسمت متفاوت تقسيم مي شد . اصل خير و نيکي ( سپنتامينو ) به معني مقدس و اصل زشتي و بدي ( انگرمينو ) به معني ناپاکي و پليدي بود . زردشت انسانها را به پيروي از سه اصل اخلاقي ، پندار نيک ، گفتار نيک ، و کردار نيک فرا خواند تا سعادت دنيوي و اخروي نصيبشان شود . يکي از پژوهشگران زمان تولد و مرگ زردشت را يکي از اين تاريخها مي داند : 630 تا 553 ق . م. ، 628 تا 551 ق .م. ، 618 تا 541 ق . م. علاوه بر اين، تاريخهاي ديگري را نيز حدس زده اند . به گفته محمد امين اورامي ( مؤلف کتاب ميژووي هه ورامان ) اگر به عقيده و باورهايي که در بين اجدادمان ( اوراميهاي پيش از اسلام ) رواج داشته اند نگاهي گذرا داشته باشيم ، چگونگي شيوه زندگي ديني و دنيايي آنها برايمان روشن خواهد شد يا حداقل در مسير آشکار ساختن آن خواهيم توانست گام برداريم . نزديک به پنجاه سال پيش يا بيشتر در منطقه اورامان لهون که بخش نسبتا بزرگي از آن جزء کردستان عراق محسوب ميشود وجود آتش را مظهر روشنايي و پاکي و سعادت و عدم وجود آن رانشانه ظلمت و بدبختي مي دانستند . در آنجا آتش داخل آتشدان خاموش نشده و يا اگر ضعيف شده باشد هرگز خاموش نشده است . در بين مردم آنجا چنين رسم بود که نبايستي آب بر سر آتش و شعله درون آتشدان بريزند يا آب دهان يا هر چيز کثيفي به داخل آن ريخته شود . يا زماني که شخص فوت مي کرد مي بايست به مدت هفت شبانه روز درجايي که جسد مرده را شسته بودند آتش روشن مي کردند يا سه گره اي که در شالي که مردان اورامي به کمر مي بندند يادگار سه اصل اخلاقي است که در آيين زردشت آمده است . پندارنيک ، گفتار نيک ، و کردار نيک . در ميان تمامي عقايد و باورهاي اوراميها پيش از اسلام از همه مهمتر بايستي به جشنهاي اورامان تخت اشاره کرد تا به امروز به همان شکل و رسوم اوليه برگزار ميشوند که عبارتند از : جشن پير شهريار ، جشن کومسايي و جشن توشه که در پايين چگونگي برگزاري جشن پير شهريار به عنوان نمونه اشاره خواهد شد : 35 روز مانده به آخر سال اوراميهايي که در روستاي اورامان ساکن اند جشن پير شهريار را هر ساله به مدت سه روز درمنزل شخصي پير شهريار برگزار مي کنند . غذايي که در اين جشن تناول مي شود همان غذايي است که در زمان خود پير شهريار بوده که عبارت از گوشت و بلغور مي باشد . در اولين روز بهار هر کس به اندازه تواناييش گوسفند باشد ، بره يا گوساله نذر پير شهريار مي کند که اين کار به منظور فراهم آوردن امکانات لازم براي برگزاري جشن مي باشد . سپس حيوانات را به مسئولين برگزاري جشن مي سپارند تا حيوانات در مرتع ويژه پير شهريار ( جاره لوي ) که در محلي به نام ‹‹ مله مارفا ›› مي باشد پرورش يابند . البته در اين محل باغ گردويي نيز وجود دارد که گردوهاي اين باغ روزي قبل از برگزاري جشن در بين اهالي تقسيم مي شوند که به منظور آگاه نمودن مردم از برگزاري جشن در فرداي آن روز انجام مي پذيرد . بچه ها در اولين چهارشنبه ( از سي و پنج روز مانده به آخر سال ) صبح زود شروع به گردش در روستا مي کنند و با صداي بلند فرياد مي زنند ‹‹ کلاو روژنه ›› که به معني روزنه بام است هر کسي که صداي آنها را مي شنود هر چيزي که در آن لحظه دم دستش باشد از گردو ، مويز ( انگور سياه خشک شده ) انجير خشک گرفته تا دانه گندم آب پز آنان را بي نصيب نمي گذارند . يکي از نوادگان ‹‹ هاليشا ›› ( نام اولين شخصي که براي اولين بار حيوانات نذري پير شهريار را سر بريده است ) شروع به سربريدن تمامي حيوانات نذري مي کند و خود قسمتي از جگر يکي از حيوانات را براي خويش کنار مي گذارد . پخش نمودن گوشت حيوانات در بين اهالي روستا بدين صورت است که هر طايفه اي که اولين بار در دوره خود پير شهريار چه نوع گوشتي نصيبش شده باشد هم اکنون نيز از همان نوع گوشت بهره مند مي شود و قسمتي از گوشت نيز همزمان با برگزاري جشن مصرف مي گردد . اما بلغور ، مواد لازم براي تهيه بلغور از تمامي خانواده هاي ساکن در روستاي اورامان به وسيله گردانندگان جشن فراهم مي شود تا اينکه ديگ بزرگي از بلغور درغروب روز پنچ شنبه آماده شد و بين مردم تقسيم مي شود . مردها در خانه پير شهريار که سه روز از سال در اين خانه باز مي شود گرد هم مي آيند در آغاز مردها به دو دسته تقسيم مي شوند سپس دو گروه به نوبت شروع به ‹‹ هه لپه رکي ›› ( نوعي رقص محلي ) مي کنند . بعد از هه لپه رکي نشسته و شروع به غذا خوردن مي کنند به هر حال حفظ و نگهداري آداب و رسوم پيشينيان د ربين اوراميها به همان شکل و رويه گذشته موجب محکم شدن و استواري اين باور در ما مي شود که نواحي مختلف اورامان بهتر از ديگر مناطق کردستان توانسته اند باورهاي ديرينه خود را حفظ کنند البته بدون شک اين مسئله به دليل کوهستاني و صعب العبور بودن منطقه اورامان بوده است که موجب گرديده ارتباط آنها با ديگر مناطق کمتر باشد . مي توان گفت که يکي از دلايل ديرتر مسلمان شدن مردم منطقه اورامان همين کوهستاني بودن منطقه اورامان بوده است . قباله ها ( اسناد ) اورامان : در آغاز سده بيستم ميلادي مهمترين رويداد تاريخي کردستان کشف سه برگ سند عصر هلني ( سده نخست پيش از ميلاد ) در منطقه اورامان بود که در سال 1909 م .توسط سعيد خان ( چشم پزشک ساکن در شهر سنندج ) براي محققان بريتانيايي از جمله ادوار برون ( ايران شناس و اديب مشهور ) فرستاده شده بود . دو قطعه از اين نبشته ها که به زبان يوناني بودند پس از شش سال تحقيق سرانجام توسط پروفسور مينس ترجمه و نتايج آن در مجله تحقيقات هلني چاپ شد . سومين نسخه که به خط آرامي نوشته شده بود ده سال بعد توسط کاولي نامي خوانده شد و در مجله سلطنتي جامعه آسيايي طي گفتاري چاپ و منتشر گرديد . دو برگ سندي که به زبان يوناني نگاشته شده بودند مربوط به دوران فرمانروايي اشک نهم ( ميهرداد دوم ) بوده که يکي از آنها به سال 88ق.م. و ديگري به سال 22-31 ق.م. بر ميگردد. برگ سومي که به زبان آرامي نوشته شده است به دوران فرمانروايي اشک چهارم 12-11 ق.م بر مي گردد. محتواي قباله ها به اجمال : مبادله اي است که در آن نام خريدار ، فروشنده ، کالاي مورد مبادله و نام شاهدان ذکر شده است . اورامان در زمان ورود اسلام به اين منطقه : در زمان خليفه ثاني ( حضرت عمر فاروق ) که عراق مفتوح گرديد مجال اقامت براي يزدگرد پادشاه ايراني باقي نماند از مدائن رهسپار عراق عجم مي شود به حوالي کرمانشاه که مي رسد سپهدار ارتش خود را که پاو نام داشته ( پسر شاپور ، پسر کيوس ، برادر انوشيروان عادل پسر قباد شهريار ايران ) را با دوهزار سوار و مقداري تنوقات روانه شهر زور مي نمايد که اکراد آن منطقه را به ياري شهريار ايران دعوت نمايد . اکراد دعوت سپهدار ايران را اجابت کرده و با تدارک و مهمات جنگي آماده حرکت مي شوند. شهريار ايران که اوضاع را ناامن مي بيند عازم خاور زمين ميشود و پاو در نامه اي به مردم اورامان چنين مي نويسد : چون شهريار ايران به پشتگرمي دوستي خاقان چين و چاکري و مرزبان خراسان رهسپار خاور زمين شده اکنون شماها در جاي خود باقي بمانيد تا شهريار ايران از آن ديار به سوي اين سامان بازگشت نمايد که آن گاه شما را از دستور شهرياري آگاه مي سازم . پس از ارسال نامه پاو از کنار سيروان يکمنزل عقب مي نشيند و در کنار آبادي بزرگي که درميان جنگل در کمر کوه بوده ، خيمه و خرگاه برپا ميکند . ساکنان آبادي مراسم مهمان نوازي را کاملا تقديم داشته اند سپس پاو آنها را به بيعت شهريار ايران و عدم قبول دين جديد و تجديد آئين زردشت دعوت مي نمايد و براي آنها آتشکده ساخته و بر فراز کوه نيز معبدي بنا مي کند که حال نيز آن کوه را آتشگاه ميگويند . دهکده را نيز بياد پاو ، پاوه ناميده اند که عرب فاوج مي گويند . در سال 18 هجري سپاه عرب به امر خليفه ثاني تحت رياست امام حسن و عبدالله بن عمر و ابي عبيده انصاري و چند نفر ديگر از سرداران اسلام عازم ايران مي شوند از عراق عرب گذشته در حوالي کرمانشاه ، امام حسن و خذيفه سيماني و قشم بن عباس بن عبدالمطلب با لشکري مرکب از چند هزار سوار و پياده به تسخير همدان و ري و مازندران همت ميگمارند .عبدالله بن عمر و ابو عبيده انصاري هم با پنج هزار سوار عازم شهر زور مي گردند . شبانگاه از رود سيروان گذشته و سحر دربرابر سپاه اکراد که براي دفاع حاضر شدند عرض اندام مينمايند در حمله اول ابوعبيده انصاري کشته مي شود در حمله دوم و سوم که سه روز جنگ ادامه داشته لشکر اسلام غالب آمده کوه و دشت را از خون اکراد رنگين و قرا و قصاب را خراب و آتشکده را خاموش مي سازند و زنان و دختران را اسير و اموال و اغنام را به غارت مي برند و باقيمانده با آوردن ايمان امان مي يابند . چنانکه با توجه به يکي از آثار به جاي مانده از دوره ورود اعراب به خاک اورامان که يک پوست پاره در سليمانيه به خط پهلوي مي باشد ، هجوم اعراب به اورامان به روشني بيان شده است . اشعاري که بر روي پوست پاره نوشته شده بودند : هور مزگان رمان آتران کژان ويشان شارده وه گوره گوره کان زورکار ارب کردنه خاپور گناي پاله هتا شاره زور شنو کنيکان و ديل بشينا ميرد آزا تلي ژروي هوينا روشت زردشت مانوه بيکس بزيکانيکا هورمز و هويچکس معني اشعار : هورمزگان يعني هورمزگاهان = مسجدها خراب شدند .آتشها خاموش گشتند بزرگ بزرگها خود را پنهام کردند ! اعراب ستمکار دهات شهر را تا شهر زور خاپور کردند زنان و دختران به اسيري رفتند . دليران از روي خون غلتيدند .روش زردشت بيکس ماند هورمز به هيچ کس رحم نکرد . اهالي اورامان هر چند بر حسب ظاهر مسلمان شده بودند و نماز و روزه و آداب اسلامي را به جا مي آوردند اما تا سال 824 هجري در عقايد برهمان کيش زردشتي باقي بودند . چنانکه هنگامي که مولانا گشايش اعليجد مردوخي شروع به تعليم قرآن و تبليغ عقايد اسلامي در اورامان نموده با وجود گذشت هشت قرن و نيم از شوکت و اقتدار اسلام باز نخواسته اند عقايد اسلامي را بپذيرند و از نصايح و تعليمات پير شهريار که از کبار کغان و اجله هيربدان آن منطقه بوده است منحرف شوند . فصل سوم : سلاطين اورامان : سران حکومتي اورامان ابتدا به عنوان ‹‹ امير›› و چون در دفاتر ديواني عصر صفويه راه يافتند با صفت ‹‹ بيگ ›› و در دوران سلطه سلطان مراد چهارم بر بغداد و نواحي شمال عراق کنوني از سوي پادشاهان صفويه با مشخصه ‹‹ سلطان ›› در مقابل پاشايان بابان وجاف ياد مي شدند و تا آخرين فرد حاکم از سلسله پدر نسبي که به طور موروثي بر اريکه قدرت تکيه مي دادند با همين عنوان خوانده مي شدند . سلسله مراتب رهبري در نظام سياسي سنتي قبيله اورامان به اين صورت بوده است : حکمراني بهمن ( سرسلسله سلاطين اورامان ) 392 - 447 ق صاحب تاريخ اورامان – ملاعبدالله ابن ملا عبدالعزيز حافظ ، قاضي اورامان و متخلص به شيدا – مي نويسد بهمن نام بنيانگذار اين سلاطين فرزند شخصي بهلو اسم که پس از فوت پدر به شغل شباني در کوه هاي اورامان اشتغال داشته است . مؤلف پس از بيان مفصلي از برخورد بهمن با شيخ جلاالدين غازي از قطاب و اوتاد صوفيه قرن پنجم که در اورامان مسندنشين ارشاد بوده است ؛ و شرح خدمت و ارادت بهمن به وي ادامه مي دهد که از سوي حضرت شيخ جلاالدين غازي در مقام سرپرستي و کدخدايي به اهالي معرفي و منصوب ميگردد . به گفته ملا عبدالله شيدا به دستور شيخ جلاالدين غازي هر ساله يک بار کاه ، يک بار هيزم يک قطعه مزرعه ( حاصل ) و آنچه عشر غلات داشته به عنوان زکات و فطره جهت مخارج زندگي و خرج سفره از سوي اهالي به بهمن مي دادند . بهمن به مدت پنجاه و پنج سال با رعايت کامل دستورات شيخ حکومت نموده و به سال 447 ق . فوت کرده است . باريه بيگ 447-502 ق پس از در گذشت بهمن به صلاح ديد ريش سفيدان و معتمدان ( شوراي قبيله اورامان ) باريه بيگ به سال 447 هـ – ق به جاي پدر نشست . باريه بيگ باحاکم ديوزناو – ( در حوالي دله مرز ، از قلاع گوران ها بوده که در تاليف بدليسي با عنوان “ديودز “ ياد شده است ر. ک. شرفنامه ص 409 ) از قلاع همجوار طرح پيمان و اتحاد نهاد و دختر او را به نکاح خويش در آورد ؛ چون چند روزي از مراسم عروسي گذشت به رسم محلي دختر را به خانه پدر بردند ، باريه بيگ به همسرش مي گويد چناچه تحفه و هدايايي به شيوه معمول به تو دادند قبول مکن ، جز قطعه زميني که ملک اهدايي که اکنون به نام نوين معروف است .دختر درخواست کردو پدرش حاکم ديوزناو آن را بخشيد . باريه بيگ چند خانواري از اهالي را به آن محدوده فرستاد و در سنه 448 ق . طرح آباداني آن قريه را پي ريزي کرده و به ”نوين ” مرسوم گردانيد . سپس باريه بيگ قراء قلاع اورامان را يکي پس از ديگري به تصرف در آورد وسرانجام در سال 502 هـ – ق. پس از پنجاه سال حکومت در گذشت . امير جلال الدين 502-597 ق. امير جلال الدين بن باريه بيگ پس از فوت پدرش به جاي اونشست و او درآغاز به تعمير و عمران و آباداني روستاها سرگرم شد و سپس به تجهيز سپاه پرداخت و چند ناحيه ديگر را به تصرف خود در آورد . امير جلال الدين چون مردي مقتدر و دادگر و بخشنده و جوانمرد بود خانه اش هميشه مملو از علما و ادبا و شعرا و فضلا بود و با آنان به مصاحبه مي نشست و پس از آن مدرسه اي بنا نهاد و مردم را به فراگرفتن دانش فراخواند و عاقبت به سال 597 هجري پس از نود و پنج سال فرمانروايي فوت کرد . امير سعيد جياشا 597-699 ق امير سعيدجياشا بن امير جلال الدين به سال 597 هجري بنا به وصيت پدرش فرمانرواي اورامان شد . امير سعيدجياشا مردي با کفايت و عادل بود ، در عمران و آباداني اورامان مي کوشيد و در اورامان مسجدي به نام مسجد جياشا احداث کرد که در زمان او اکثر سادات و علما منطقه به اورامان مهاجرت کردند و در اين مسجد گردهم آمدند . امير سعيد جياشا با اقداماتي که در اورامان انجام داد باعث به وجود آمدن قدرتي عظيم در منطقه گرديده که در اين هنگام دشمنانش به وي حمله کردند اما چنانکه گويند مرضي در بين سربازانشان افتاد و بيشترشان تلف شدند و نتيجه تمامي لشکرکشيهاي دشمنان اميرسعيد جياشا چيزي جز شکست نبوده است . سرانجام به سال 699 هجري پس از 102 سال فرمانروايي درا فاني را وداع گفت . سليمان بيگ اورامي 699-848 ق سليمان بيگ بن امير سعيد جياشا به سال 699 هجري به حکومت اورامان رسيد او نيز مانند پدرش درآغاز به عمران و آباداني روستاها پرداخت و خانه هاي مجللي نيز در شهر ساخت . وي بيشتر به مصاحبت با دانشمندان و ادبا و شعرا علاقه داشته است در زمان سليمان بيگ امير تيمور گورکاني ( 772- 807 هجري ) به عزم تسخير بغداد از اورامان گذر کرد و با اخذ هديه اي درويشانه از اورامان چشم پوشي کرد و به سوي بغداد راهي شد و در دوره ي او چندين تن از نودو نه پير اورامان و سلطان اسحاق برزنجي ( 665 – 798 ) هجري ظهور کردند . از ديگر رويدادهاي دوران فرمانروايي سليمان بيگ لشکرکشي بهلوبيگ اردلان ( 755 –808 هجري ) به اورامان بوده است که پس از چند ماه محاصره اورامان شکست خورده و بازگشته است . سليمان بيگ از عمر طولاني برخوردار بود و مدت يکصد و چهل و نه سال فرمانروايي کرد و عاقبت به سال 848 هجري فوت کرد . بهرام ميرزا بيگ 848 – 995 ق بهرام ميرزا مقارن حکومت شاه طهماسب صفوي ( 930 – 948 ق ) به حکمراني اورامان منصوب گرديد . تا زمان بهرام ميرزا بيگ نصب مقام حکومتي اورامان به شوراي قبيله و رأي معتمدان و ريش سفيدان و اهالي صورت مي گرفت . اما در اين دوره کيفيت انتخاب حکمران دگرگون شده و جنبه دولتي و ديواني يافت ، صفت امير که بر شاهان صفويه گران مي آمد چون سران قزلباش به بيگ تغيير و تقليل يافته و با صدور فرماني از سوي پادشاهان صفويه همراه با دريافت خلعت لازم منصوب مي گرديدند . ( که بعدا عنوان آنها به سلطام تغيير يافت که به علت آن اشاره خواهد شد ) بهرام ميرزا بيگ مدت مديدي به حکمراني و عدالت گستري مشغول و سعي بليغ در رعيت پروري و بنده نوازي مي کرد. تا اينکه شاه طهماسب صفوي وي را شناخته و نواخته است . او دختر الله وردي خان خواهر شاه وردي خان لر را خواستگاري و به حباله نکاح خويش درآورده از آن همسر سه پسر به دنيا آمدند : سليمان بيگ ، حسينقلي بيگ ، و عباسقلي بيگ بهرام ميرزا بيگ بدين منوال به حکومت خويش ادامه داد . تا اينکه خان احمد خان والي اردلان از پادشاه صفوي ياغي گرديد ، چون با شاه ويردي خان لر عداوت کل داشت ، بهرام ميرزا بيگ را نيز مبغوض نموده و با وي از در عداوت درآمد و براي فتح اورامان لشکر فرستاد . محاصره اورامان به روايتي سه سال و به روايتي ده سال به طول انجاميد . بهرام ميرزابيگ مصلحت چنان ديد که خود را با جمعي به پايتخت ايران برساند و به همراه الله ويردي خان با لشکري بر سر خان احمد خان بيايند و قرار بر آن مي گذارند که خود را به خاک زهاب برسانند . زهاب در قلمرو خان احمدخان نبوده و انجام اين امر در اواخر پاييز بود که محاصره سست گشته ، بعد از نماز ظهر از قلعه خارج و با همراهان از راکماجر به قريه سرگت و از آنجا به سوي شهر زور روانه ، صبح به قريه ““هرشل ““ از محال زهاب رسيده ، آسوده و فارغ بال خود را بي خطر دانسته و استراحت مي نمايند . غافل از اينکه شخصي از نزديکان بهرام ميرزابيگ شب هنگام از بالاي قريه سرگت کنار گرفته خود را به قلعه ظلم رسانيده ، وقت صبح مطلب را به اطلاع خان احمد خان مي رساند ، و او را از نيت بهرام ميرزابيگ مطلع مي سازد و کفشهاي بهرام ميرزابيگ را که همراه او بود براي صدق گفتار مي نماياند . خان اردلان ، علي بيگ ظلمي با سيصد سوار مجهز به تعقيب آنان فرستاد تا در قريه هرشل بر سرآنها ريخته آنها نيز به مقابله برخاستند و کاري از پيش نمي بردند . بهرام ميرزابيگ را به قتل رسانيده و اطرافيانش متواري مي شوند . فرزندانش حسينقلي بيگ و عباسقلي بيگ قراول پدر بودند و با چند نفر خود را به لرستان رسانيده بودند ؛ خبر قتل پدر را که از متواريان بقيه لشکر شنيده و بالاجبار نزد دايي خويش شاه ويردي خان سکونت گزيدند . سليمان بيگ 995 - 1032 ق سليمان بيگ پس از کشته شدن بهرام ميرزابيگ به دست خان احمد خان والي اردلان و اقامت بالاجبار دو برادرش ( حسيقلي بيگ و عباسقلي بيگ ) نزد دايي خويش در لرستان خود در اورامان به جاي پدر نشست . خان احمد خان براي بار دوم لشکر بر سر اورامان فرستاد و پس از محاصره چون نتوانست کاري از پيش ببرد در دوستي زد و رسولان فرستاد و با ميانجيگري مولانا ملا اسماعيل قاضي و فرستادن تحفه و هدايا و ندامت از قتل بهرام ميرزابيگ و سليمان بيگ که به جاي پدرش نشسته بود فريفت . بنابر آن شد که چون فردا خان اردلان عازم شهر زور است ؛ سليمان بيگ براي فيصله امر و آشتي نهايي با او ملاقات نمايد . سليمان بيگ نيز با عده اي از بزرگان اورامان و تهيه هديه اي عازم ملاقات با خان احمد خان گرديد . چند نفر معتبر گماشتند که سليمان بيگ را استقبال نموده و پيشکش را به نظر والي رسانيده و آنها را به خيمه راهنمايي کردند به محض ورود مغلوب و مقيد شدند و با خط کاتب ، سليمان بيگ نامه اي به سران مانده ي در قلعه نوشتند که فردا آفتاب نزده با ابواب جمعي در پائين قلعه حاضر باشند تا نواب والا را بدرقه نمايند که بعد از آن به مرام خود دعوت خواهيم کرد . به محض حضور آنان در بين لشکر تيغ بي دريغ دربين آنان نهاده و بيش از يکصد نفر از بستگان سليمان بيگ و اطرافيان او را به قتل رسانيده و سپاهيان را به داخل قلعه فرستادند . در نهايت خان احمد خان توانست در سال 1023 ق اورامان را به تصرف در آورد عباسقلي سلطان 1041 – 1075 ق بعد از سليمان بيگ ، عباسقلي سلطان برادرش از سوي شاه عباس صفوي به حاکم اورامان منصوب گرديد . عباسقلي سلطان يگانه حاکم اورامان است که در تاريخ ايران عهد صفويه صراحتا از وي ياد شده است . از ايام تصدي عباسقلي سلطان به بعد حکمرانان اورامان با صفت سلطان به جاي بيگ خوانده شدند . زيرا در اين زمان سلطان مراد چهارم پسر اخي مصطفي ، هجدهمين پادشاه عثماني ( 1032 – 1049 ق ) سران ايل جاف را در آنسوي دياله تحت الهمايه خود قراد داده ايل آن را جاف مرادي ( !) ناميد و القاب سران آن رابه جاي بيگ به منظور استخاف پادشاهان صفوي به صفت پادشاه تغيير داد . شاه عباس نيز چون عباسقلي بيگ را به حکومت اورامان منصوب کرد فرمان او را به عنوان عباسقلي سلطان صادر نمود . عباسقلي با دايي خويش ( شاه ويردي خان دوم ) در جنگ ايران و عثماني رشادتها نشان داد و مقبول خاطر شاه گرديد . پس از کشتن کل مجنون از جنگجويان و نام آوران لشکر عثماني از سوي شاه نواخته شد و مورد توجه و تفقد قرار گرفت . شاه از اصل و نصب وي پرسيد ؛ شاه ويردي خان ماجرا را باز گفت : که پدرش در راه خدمتگزاري جان داده است و خودش در ذي تربيت وي پرورش يافته است . پس از خلعت و نوازش از وي خواسته شد که آنچه مي خواهد طلب کند .عباسقلي بيگ نيز فرمان حکومت سنگلاخ اورامان را از شاه خواسته که به رقم آن مفتخر گردد . شاه عباس در جواب باخنده مي گويد : “به گمانم تنخواه عراق يا فارس مي خواهي “ پس فرمان حکومت اورامان را به او داده و ماليات آن را بخشيده است . در نهايت عباسقلي سلطان در 1075 ق . پس از 24 سال حکمراني بر اورامان به رحمت ايزدي پيوست .پس از فوت سه فرزند ذکور از وي برجاي ماند ( بهرام بيگ ، محمد بيگ ، سليمان بيگ ) . بهرام سلطان 1069 –1104 ق پس از عباسقلي فرزندش بهرام سلطان به حکومت رسيد . به مدت 35 سال حکومت بالاستقلال داشت و اغلب بر محال شهر زور نيز حکومت مي کرد و بي توجه به دربار عثماني چند تن از کارپردازان شهر زور را به قتل رسانيد . نهري که بالاي نهر دلين مي باشد و حالا به سلطان جوبه مشهور است توسط او احداث گرديد . در عهد او هر خانوار از يک اسلحه تفنگ برخوردار بودند . ماليات ديواني که در دوره عباسقلي سلطان معاف بود دوباره رايج گرديد .اين ماليات به صورتي بود که هر سال از سوي شاه در اول نصف آخر سال تا موعد پنج ماهه ( سي تومان ) جمع آوري مي شد . بهرام سلطان به سال 1104 ق . در گذشت . قاسم سلطان 1104 – 1110 ق کثرت فرزندان بهرام سلطان که ده فرزند پسر از وي برجاي ماند موجب گرديد که سياستمداران باب عالي در بين فرزندان او دست به تفرقه افکني زده و تجزيه اورامان بزرگ را پي ريزي کردند . يکي از فرزندان بهرام سلطان به نام قاسم سلطان پس از پدر به حکمراني اورامان رسيد در دوره او سليمان پاشاي بابان که بر اوضاع خان احمد خان ثاني ( حاکم کردستان ) و اختلال کردستان اطلاع پيدا مي کند ، با جمعيتي از کرد و عرب در سنه 1100 هجري حمله به کردستان آورده و مريوان و سقز و اورامان را تسخير مي نمايد .در اين حمله حاکمان سقز و مريوان هر دو به قتل مي رسند . خان احمد خان ثاني ( 1107 ق ) مراتب را به شاه سليمان صفوي اظهار داشته و خود را براي دفاع از شهر آماده مي سازد . از جانب شاه سليمان ، رستم خان سپهسالار و عباسقلي خان زياد اغلي ( مشهور به عباس خان قاجار ) با سپاهي آراسته به امداد خان احمد خان مي رسند عموما به جانب مريوان حرکت کرده در جلگاي مريوان تلاقي فريقين به عمل مي آيد . پس از دو روز جنگ سليمان پاشا شکست فاحشي خورده ، متجاوز از چهارهزار نفر از سپاه و اتباع او به قتل مي رسند . عباس خان قاجار پس از اين پيروزي به قاسم سلطان اورامي ، منشا فساد و سبب آمدن سليمان پاشا را بر اهالي کردستان تهمت بسته و شروع به گرفتن و بستن مي نمايد . جمعي شبانه به خاک عثماني فرار مي کنند و جمعي گرفتار مي شوند . با يکهزار و دويست نفر سرباز رعاياي اين سامان را تحت شکنجه و عذاب کشيده پس از گرفتن دارايي آنها همه را به اشکال مختلف اعدام و از کله آنها تپه بزرگي در جلگه مريوان تشکيل مي دهد و قاسم سلطان اورامي را هم به قتل مي رساند ( 1110 ق ) . شاه سليمان صفوي از اين حرکت وحشيانه عباس خان آزرده شده و فورا او را احضار ، ولدي الورود به اصفهان در ميدان شاهي به چوبه دار مي آويزد . پس از مرگ قاسم سلطان در 1100 هـ . ق. حکمراني اورامان بين فرزندان و نوادگان بهرام سلطان تا سال 1161 هـ. ق . به صورت کوتاه مدت دست به دست گرديده است . بهرام سلطان 1161 – 1167 ق بعد از قاسم سلطان يکي ديگر از فرزندان بهرام سلطان اول يعني بهرام سلطان دوم حکومت اورامان بزرگ را در دست گرفت . در دوران تصدي حکومت اورامان از سوي بهرام سلطان دوم در سال 1161 اورامان بزرگ مجددا يک پارچه شده است . اين واقعه همزمان با روي کار آمدن حسنعلي خان اردلان در سنندج بوده است در اين سال از سوي سپاهيان زنگنه به سرکردگي امام قلي خان حمله سنگيني به منطقه اردلان صورت گرفت . از آنجا که بهرام سلطان دوم توجه و احترام خاصي براي خان اردلان قائل بود ، تفنگچيان تحت امر خود را به مقابله با سپاه زند فرستاد که منجر به شکست سپاه زند از اردوي اردلان مي شود . دروان حکومت بهرام سلطان دوم تا سال 1167 به طول انجاميد و در همين سال بهرام سلطان دوم دار فاني را وداع گفت . خالد سلطان 1168 – 1170ق خالد بيگ فرزند بهرام سلطان دوم پس از پدر به مرتبه حکومت اورامان بزرگ رسيددست يافت . خالد سلطان به مدت سه سال بر اورامان بزرگ حکومت کرده است .ايشان از سوي يکي از اطرافيان خود به نام حيدر بيگ بلخيه مورد حسد قرار گرفته و نزد سليمان پاشا از خالد سلطان مواهنه کرد . پاشاي مزبور او را به شهر زور براي مهماني دعوت کرد و خالد سلطان پذيرفت . خالد سلطان بي اطلاع از توطئه پاشا به شهر زور رفت . پس از ورود و استقبال در تالار پذيرايي اورا تنها گذاشته ، ماموران از چهار سو بر وي تاخته او را مغلوب و محبوس کردند که پس از سه روز به دست حيدربيگ بلخيه ( کافر نعمت ) به سال 1170 هـ . ق به قتل رسيد . پس از وي ( خالد سلطان ) حيدربيگ از سوي پاشاي مزبور به حکومت اورامان منصوب گرديد اين اولين فرد غير (از خانواده حکمرانان اورامان نيست ) است که در اورامان به رياست مي رسيد . حيدر بيگ پس از شش ماه حکمراني محمد بيگ برادر خالد سلطان او را به قتل رساند . رضا سلطان 11170 - 1197 ق رضا سلطان بن حسين بيگ بن بهرام سلطان اول بن عباسقلي از سوي سليمان پاشاه پس از حيدربيگ به حکومت اورامان بزرگ منصوب گرديد. در مورد دوران حکومت رضا سلطان مي توان گفت : آباداني و احداث راه ها ، مساجد و پلها و.. صورت گرفته و هم چنين خونريزي هاي قبيله اي پايان يافته و کدورتها رفع و اقوام در کنار هم به دوستي زيسته اند . نمونه اي از کارهاي وي احداث مسجد در نروي ، تعمير پل عباس آباد ، احداث دو پل يکي در پايين باغ جفته و يکي در شاميان و سرانجام به سال 1197 در قلعه چولان ( بين هانه گرمله و کيمنه ) به ديار باقي شتافت . علي مردان سلطان 1197 - 1199 خسروخان اردلان ( 1179 – 1204 ق يار دوم حکمراني ) عليرغم تاخت و تاز محمد طاهر بيگ و محمد يوسف ، علي مردان سلطان نتيجه حسين بيگ اول و نبيره بهرام سلطان اول را به حکومت اورامان منصوب نمود . علي مردان سلطان تا مدت قريب پنج سال با برادرش محمدطاهربيگ ( سلطان ) در حکومت شريک بودند. محال لهون در عهد او توسط علي سلطان ( فتحعلي سلطان ) اداره مي شد . در عهد علي مردان سلطان پس از مدتي نقشه ها و زدو خورد و خونريزي ها آغاز گرديد يوسف سلطان را در مقابل او تحت الحمايه قرار داده به شورش وا داشتند و به سال 1199 ق فرمان حکمراني اورامان به نام يوسف سلطان صادر کردند . تا اينکه جعفر خان زند ( 1199 – 1202ق ) بر سر ولايات کردستان آمد پس از اينکه محمود پاشا که داماد محمد طاهر سلطان بود درگذشت – ( اين محمود پاشا از سلسله پاشايان جاف نيست زيرا محمود پاشا جاف مشهور متاخر است و به سال 1338 ق وفات يافته است و در سلسله آنان کسي به اين نام نبوده است ، بايد از پاشايان بابان باشد) همسر محمود پاشا را به تزويج جعفرخان در آوردند و حکومت ولايت اورامان از طرف خان زند به محمد طاهر سلطان رسيد وعلي مردان سلطان با او توافق کرده به حکمراني خود ادامه دادند . سرانجام محمد يوسف سلطان به ناچار اورامان را ترک کرده و به شهر زرو رفت و به کمک اردوي ابراهيم پاشا لشکر کرمانج را آورده ، از خرابي و ويراني کوتاهي نکردند و بازگشتند . د ربهار 1199 ق . اروامان تجزيه و تقسيم گرديد .نوسود به علي مردان سلطان داده شد و محمد طاهر نيز که مابقي اورامان لهون رادر دست داشت چون حسن بيگ برادر محمد يوسف سلطان بر اورامان لهون و تخت مسلط بود – ( تخت بدان جهت مي گويند که مرکز و پايتخت سلاطين اورامان بوده است ) – پس از شبيخون فرزندش فتحعلي بيگ ( سلطان ) بر حسين بيگ مزبور اورامان لهون را کاملا در اختيار گرفته و مجددا با علي مردان سلطان برادرش به ياري و مشارکت يکديگر حکومت را در دست گرفتند . همينکه حسنعلي خان اردلان از سوي آقا محمدخان قاجار به فرمانروايي کردستان رسيد ( 1209 –1214 ) والي جديد فرمان حکومت سراسر اورامان را به نام محمد يوسف صادر کرد . محمد يوسف سلطان 1209 - 1223 محمد يوسف سلطان به سال 1209 ق . به حکمراني اورامان بزرگ منصوب گرديد او با علي مردان سلطان که ذاتا انساني سازشکار و صلح دوست بود و از رنجش نزديکان پرهيز داشت بناي بد سلوکي گذاشت و در اين بين منوچهر بيگ پسر علي مردان سلطان قريه نودشه را از پدر وضع نموده بود . منوچهربيگ که بسيار جسور بود قصد قتل محمديوسف سلطان را کرد، پدرش مانع گرديد اما واقعه مرگ آقامحمدخان و گرفتاري علي مردان سلطان به دست ماموران حسن علي خان والي موجب گرديد که منوچهر بيگ در اورامان لهون بناي تاخت و تاز بگذارد . يوسف سلطان و اسکندربيگ ( سلطان ) پسرش دست به اقدام زدند و حسنعلي خان والي حکومت اورامان را به شرط دستگيري منوچهر بيگ به فتحعلي سلطان پسر محمد طاهر سلطان وعده داده . او نيز به همراه محمد يوسف سلطان و حسن بيگ و عبدالغفار بيگ و اردوي فراوان بر سر نوسود آمدند ، کاري از پيش نبرده منوچهر بيگ (سلطان ) با برادرش به مقابله و تعقيب آنان برخاستند . مجددا فرمان اورامان لهون و استقرار نوسود به نام علي مردان خان سلطان صادر گرديد . علي مردان سلطان چون از شهر ( نوسود) روانه گرديد ، ناخوش بود تا به قريه نودشه رسيدپسران با برادرانش به استقبال او آمدند ؛ از شدت ضعف و بيماري او را بر چهار تخته نهادند در راه نوسود جان سپرد تاريخ فوت او ( 1223 ق .) است . پس از مرگ علي مردان سلطان فرزندانش منوچهربيگ ( سلطان ) خانه بيگ و عمر بيگ سربه شورش برداشتند و در شب 29 رمضان 1223 ق . نقشه قتل محمد يوسف سلطان را ريخته ، از نوسود از راه دره ويان و راسته بان رفته ، در شب عيد رمضان محمد يوسف سلطان که قراولها را مرخص کرده و بي خبر از توطئه بود از صداي هجوم که بيرون آمد ، در ميان دشمن محاصره با هيجده ضربه خنجر به قتل رسيد و خانه و اتباع او را غارت کردند (1223 ق .) در آن شب تنها اسکندربيگ پسر يوسف سلطان از معرکه گريخته و پس از سه روز خود را به سنندج رسانيد . اسکندر سلطان 1220 – 1232 ق . از سوي امان الله خان والي ( 1214 – 1240 ق ) فرمان حکومت اورامان بزرگ به نام اسکندرسلطان فرزند محمد يوسف سلطان صادر گرديد . اسکندرسلطان مجددا در فرصتي مناسب بر سر اوارامان لهون آمد و پس از فتح و قتل در هاني گرمله عزم نوسود گرده ، نوسود را خالي از سکنه يافت ، زيرا منوچهر بيگ به شهر سنندج رفته و برادرانش خانه بيگ و عمر بيگ و اهالي نوسود را به زهاب کوچ داده بودند . اسکندر سلطان بازگشته و دايي خود ابراهيم بيگ را مامور آباداني نوسود کرد .در بهار آن سال خانه بيگ و عمر بيگ شبي بر سر ابراهيم بيگ يورش برده او را مقتول نمودند و غارت چپاول برداشته و به زهاب بازگشتند . پس از آگاهي اسکندرسلطان از اين امر ، با سپاهي گران به سوي زهاب عزيمت و خانه بيگ و عمربيگ را در يک زمان به قتل رسانيده و اهالي آنها را به نوسود کوچ مي دهد. پس از مدتي که در نوسود اقامت داشت شخصي را مامور آنجا نموده خود به مله کوه عودت نمود . ملا قاضي ( نويسنده تاريخ سلاطين اورامان ) ادامه مي دهد که مي گويند : اسکندرسلطان دوازده سال حکومت کرد سوگند خورد به جاي هيجده زخم پدرش هيجده بيگ زاده نامي را به قتل برساند و چنين کرد و هر کس را در آن ماجرا ( قتل پدرش ) دست داشت به قتل رسانيد . علي هاجيار نامي را با نقشه و ترفند مامور قتل منوچهر بيگ ( سلطان ) نمود او نيز به عنوان ياغي و گريخته از اسکندر سلطان به نزد منوچهر بيگ ( سلطان ) رفته و در فرصتي او را نيز به قتل رسانيد . امان الله خان والي ( 1214 –1240 ) که اين مطلب را شنيد ، نگران شده از اسکندر سلطان خواستار تحويل قاتل منوچهر سلطان گرديد ، اسکندر نپذيرفت ، و از والي مزبور ياغي شده سر به شورش برداشت . از مرکز حکمراني سنندج لشکري براي سرکوبي وي به اورامان فرستادند اسکندر سلطان از کثرت اردو و اسلحه چاره اي نديد به شهر زور گريخت به وساطت ( ميرزا عبدالکريم ، قاتل منوچهر سلطان ، علي هاجيار را آورده و در شهر سنندج قصاص کردند . سپس ميرزا عبدالکريم ، واسطه شده اسکندر سلطان از شهر زور بازگشته وارد سنندج شد اما به محض ورود مغلوب و محبوس گرديد ، چون اوضاع را چنين ديد در نهايت رشادت و زبردستي با زنجير از زندان گريخت و به طرف شهر زور رفته ، افرادش بر او جمع شدند در جنگ و گريزها تلفات فراوان بر اردوي حکومتي وارد ساخت . به ناچار والي مجددا ميرزاعبدالکريم را واسطه قرار داده و با سوگند و قرآن و خلعت اسکندرسلطان را به سنندج آوردند : ( ميرزاعبدالکريم معتمد پسر عموي ميرزا فرج الله وزير که هر دو اهل سيف و قلم و از نزديکان امان اله خان و معتبرين کردستان بودند .) امان اله خان که فرمان حکومت اورامان لهون را به نام عثمان بيگ ( سلطان ) فرزند جوان علي مردان سلطان صادر کرده بود و به وعده حکومت اورامان بزرگ ، عثمان سلطان را به قتل اسکندر سلطان تحريک نمود . اما عثمان سلطان ، اسکندر سلطان را از توطئه آگاه ساخت و او از غرور و پردلي اهميتي قائل نشد و به ماجرا اعتنايي نکرد . چون عثمان سلطان از انجام امر خوداري نمود ؛ امان اله خان حيدر سلطان برادر عثمان را ترغيب نمود و تهديد کرد ؛ چنانچه اين ماموريت را انجام ندهند اسکندر سلطان را به قتل آنها دستور خواهد داد . به ناچار زماني که اسکندرسلطان پس از استحمام از حمام ميرزافرج خارج مي شد دوبرادر هر کدام گلوله اي به سوي او شليک کردند و او را به قتل رسانيدند تاريخ اين واقعه 1231 ق ذکر کرده اند . عثمان سلطان 1232 – 1239 ق . امان الله خان والي در ايام حکمراني خود ( 1214 – 1240 ق ) چنانچه اراده مي کرد و اتحاد سران اورامان را به سوي خود تشخيص مي داد ، با توجه به خصلت و شيوه عثمان سلطان که مانند پدرش علي مردان سلطان از آزار نزديکان و جدال و خونريزي بيزار بود و انتقام هاي ايلي نيز که در روش اسکندر سلطان به پايان رسيده بود ، مي توانست به اين فصل از خصومت وکشتارها خاتمه داده و دوران امنيت رضا سلطان را در اين محيط تکرار نمايد . اما امان اله خان نه تنها اين کار را نکرد بلکه هر لحظه به دشمني بين آنها دامن زد ، تا جايي که در ايام حکمراني بيست و شش ساله ي او هفت تن از برجستگان دودمان سلاطين يکي پس از ديگري دستهايشان به خون يکديگر آلوده شد و اين ضربات بر پيکره قبيله اي که در جستجوي امنيت و آرامش سر از پا نمي شناخت کم نبود . پس از مرگ اسکندر سلطان برادرش محمدبيگ به نيابت حوريزدا خانم همسر اسکندر سلطان به حل و فصل امور اورامان تخت ( رزاب ) گرديده و سپس با بيوه برادر ازدواج کرد عثمان سلطان نيز در اورامان لهون به رتق و فتق امور قبيله در اين سو پرداخت و چند سالي اهالي در آرامش نسبي بودند . چون اميد اتحاد دو اورامان مي رفت دوباره تحريکات حکومتي آغاز گرديد . خسروبيگ فرزند منوچهر بيگ ( سلطان ) برادرعثمان سلطان را به بهانه اينکه عموي تو ( عثمان سلطان ) بر سفره آماده اي که حاصل رنج و خون پدر توست ؛ نشسته و حکمراني لهون حق تو مي باشد او را به قتل عمويش تحريک کردند. خسرو بيگ نيز که انساني خام و بي تجربه بود ؛ نقشه قتل عثمان سلطان را طرح ريزي کرد خسروبيگ در ميان شاخه هاي انبوه درخت توت کهن سالي که در مقابل خانه عثمان سلطان بود پنهان شده ؛ شبانگاهان به سوي او شليک نموده و او را به قتل رسانيد (1239ق) و گزارش آن را به امان اله والي داد . پس از چندي حکومت لهون را براي حيدر سلطان نوشتند . حيدر سلطان 1239 – 1242 ق . حيدر بيگ برادر عثمان سلطان فرزند علي مردان سلطان بود که حکومت يافت و با عنوان حيدر سلطان حاکم اورامان لهون گرديد . طولي نکشيد که قادر بيگ فرزند محمد علي بيگ و پسر عموي حيدر سلطان را وعده حکومت لهون داده و با صدور حکمي او را قادر سلطان خوانده و به منطقه گسيل داشتند . قادر سلطان مرکز حکومتي را تغيير داده در هاني گرمله دستگاه حکمراني برقرار نمود. بارواج حکم او مرکزيت نوسود سقوط کرد و حيدر سلطان خود به خود معزول گرديد . بااينکه همسر حيدر سلطان خواهر قادر سلطان بود و علاوه بر پيوند نسبي داراي وصلت سببي نيز بودند ؛ پس از هفت ماه کار به جدال و لشکر آرايي کشيد و هر دو به قصد يکديگر حرکت کردند در مله نلکمين به هم رسيدند و قادر سلطان در اين درگيري توسط افراد حيدر سلطان به قتل رسيد ( 1240 ق ) حيدر سلطان مجددا با فرستادن پيشکش فرمان حکومت لهون را يافت در اين هنگام امان اله خان والي درگذشت ( 1240 ق) . محمد سلطان فرمانرواي اورامان تخت و رزاب و حيدر سلطان حکمران لهون براي انجام مراسم سوگواري با جمعيت وارد سنندج شد . اتفاقا نوکران محمد سلطان با قداره بندان بازار سنندج با هم درگير شدند ؛ و کار بالا گرفت حيدر سلطان از واقعه آگاه گرديد ، افراد و نوکران خود را به ياري آنها فرستاده و باعث غلبه افراد محمد سلطان بر بازاريان گرديد . در شب سوم حيدر سلطان به منزل محمد سلطان رفته صلح کردند . چون دوست از دشمن و راه از چاه و اساس اختلاف را باز شناخته بودند ، رفع کدورت کرده ، محمد سلطان را بزرگ خويش قرار دادند و حل نهايي امور اورامان بزرگ را به او واگذاشتند . پس از مرگ امان اله خان بزرگ ، فرزندش خسروخان مشهور به ناکام به حکومت کردستان رسيد (1240 – 1250 ق ) محمد سلطان و حيدر سلطان هردو باهم بر عليه او اقدام کرده بناي بي اعتنايي و سرپيچي از پرداخت ماليات وانجام خواسته هاي او را پيشه ساختند . محمد سلطان و حيدر سلطان در اورامان سر به طغيان و شورش برداشتند . خسروخان ، ميرزا هدايت الله ( مستوفي ) را با فوج کردستان و لشکر ساير بر سر حدات ايشان روانه کرد. زماني که به چم شاميان وارد شدند در تپه شيخ سليمان خيمه زدند و سپاه اورامانيان در بن دربند صف آرايي کردند .در برخوردي که قريب سه ساعت مقابله آنها ادامه داشت . سپاه والي و ميرزا هدايت الله منهزم شد . محمد بيگ جاف ( پاشاي مشهور نياي بيگزادگان جاف )که سپاه پشتيباني ميرزا هدايت الله بود به محض خروج سپاه اورامي از سنگر در ميان آنها ريخته و براي قلع و قمع آنهاشمشير کشيدند و آنها را شکست دادند . محمد سلطان گريخته ؛ حيدر سلطان با عده اي به آب زدند . غواصان فوج آنها را گرفته سربريدند و سرآنها را به سنندج بردند .( 1242 ق ) محمد سلطان به شهر زور رفته و زمستان در آن جا ساکن و در بهار ، ميرزا هدايت الله (مستوفي ) ايشان را دل خوشي داده به جا و مکان خودشان آورد و خلعت و رقم اورامان را براي محمد سلطان و فرمان لهون را به قادر بيگ نوه علي مردان سلطان که پسر عمر بيگ بود دادند و قادر سلطان حکمران اورامان گرديد . قادرسلطان بن عمر بيگ به حکومت خود ادامه داد تا اينکه فرزندان عثمان سلطان ؛ احمدبيگ ؛ محمد سعيدبيگ به حد تمين رسيدند ، با نقشه اي قادر سلطان را مقتول نموده و احمدبيگ ( سلطان ) به حکومت لهون رسيد . محمد سلطان که تا 1258 قمري د رقيد حيات بود همواره از فرزندان عثمان سلطان حمايت کرد و اتحاد دو اورامان و استمالت بازماندگان علي مردان سلطان را به جانشينان خود توصيه نمود . حسن سلطان و محمد سلطان و قيامهاي آنان 1242 – 1284 ق . پس از مدتي در اواخر سلطنت محمد شاه قاجار ( 1250- 1264 ) احمد سلطان با محمد سعيد بيگ برادرش اختلاف پيدا کرد و محمد سعيد بيگ به حسن سلطان که در اورامان تخت و رزاب به جاي محمد سلطان پدرش نشسته بود ، پناهنده گرديد . حسن سلطان نيز برادر خود بهرام ميرزا بيگ را با اردوي بسيار و مجهز به همراه محمد سعيد بيگ بر سر احمد سلطان فرستاده و بر نوسود شبيخون زدند .آنجا را تصرف کردند و محمدسعيد بيگ را در مقام سلطان لهون برقرار کردند . در جلوس ناصرالدين شاه ( 1264ق ) که امان اله خان ثاني ( غلامشاه خان ) به پشتيباني و پايمردي ميرزا تقي خان امير کبير به حکومت رسيد تا سقوط اميرکبير و روي گردانيدن غلامشاه خان از او و پيوستن به گروه ميرزا آقاخان اعتماالدوله نوري ، اورامان آرامش خود را حفظ کرد و در اين مقطع خاص تاريخي بود که حسن سلطان به ياري محمد سعيد سلطان در اورامان بزرگ قيام کردند . حسن سلطان با دو هزار تفنگچي در اورامان بزرگ و با متحداني چون محمد سعيد سلطان و محمد پاشا جاف ، موقعيت طبيعي اورامان و قلاع متعدد نظامي در دل کوهستان و يکپارچگي که اين اتحاد به وجود آورده و مرزهاي کشور را تا حد شاهراه هاي ارتباطي شمال به جنوب سليمانيه و بغداد گسترش داده بود و فدائياني که در راه خواسته او گوش به فرمان بودند به محض عزل ميرزا تقي خان اميرکبير براي براندازي حکومت تهران با عزيز خان سردار کل و ايل جاف هم زمان وارد عمل شدند . قيام حسن سلطان و محمدسعيد سلطان براي اولين بار کوهستان اورامان را با صداي توپ آشنا کرد و رجال تهران نشين را با اضطرابي عميق به سنگلاخ هاي صعب العبور کشانيده و در واقع شوکت حکومت ناصري و کابينه دست نشانده ميرزا آقاخان نوري را در هم و بعد از شهادت اميرکبير پوشالي نمودن دستگاههاي وابسته را آشکار ساخت و اگر اين قيام را از نخستين جرقه هاي پي ريزي نهضت مشروطيت به شمار آوريم ، سخني به گزاف نگفته ايم چنانکه در دوره روشنفکري روزنامه صور اسرافيل اين سرکوبيهاي ايلات غرب را محکوم نمود والي کردستان امان اله خان ثاني ( غلاشاه خان ) 1265- 1276 –ق . 1277 – 1284 ق نيز با کافر نعمتي که در حق ميرزا تقي خان اميرکبير و به محض عزل امير و انتصاب ميرزا آقاخان نوري توسط انگليسي ها به بهانه اختلاف با عزيز خان سردا مکري! در جبهه مخالفين اميرکبير قرار گرفت و تمامي پايمردي ها امير را در انتصاب کردستان در مقابل رقيب قدرتمندي چون رضا قليخان برادرش ؛ ناديده گرفت . نه تنها قيام مردمي حسن سلطان و يارانش را متلاشي ساخت بلکه به حکومت چند صد ساله اردلانها بر کردستان خاتمه داد و پاي شاهزادگان قاجار را پس از شاهزاده خانم ها به منطقه باز کرد . قيام هاي حسن سلطان و محمد سعيد سلطان : قيام اول : 1268 ق. که توسط نجفعلي خان و ابوالقاسم بيگ ياور سرکوب شد . قيام دوم : 1282 ق . که به وسيله امان اله خان والي و علي اکبر خان شرف الملک سرکوب گرديد . قيام سوم : 1286 ق . که از طريق مصطفي خان اعتماد السلطنه و بيوک خان سرتيپ به همراهي علي اکبر خان شرف الملک سرکوب شد . سرانجام محمد سعيد همراه با دو فرزندش عبدالرحمان سلطان به دست علي اکبر خان شرف الملک کشته مي شوند . که اين واقعه در قلعه جوانرود روي داده است . رستم سلطان ديگر پسر محمدسعيدسلطان از سوي امين بيگ وکيل جوانرود ، محمودبيگ داريان و ايلبيگي اناخي که هر سه دختران ميرزا احمد رمال پاوه اي ( مستوفي ) را به نکاح داشتند . وسيله گريز او از شهر زرو فراهم مي شود .پس از اين جريان شرف الملک نودشه را مقر حکمراني قرار داده ، نوسود را به مصطفي سلطان سپرده ( 1284 – 1292 ) و هاني گرمله را به محمد خاتون خانمي واگذار مي نمايد . موسي خان برادر شرف الملک از سوي شرف الملک حکم مي راند که پس از يکسال رستم بيک آمده خود را به موسي خان معرفي کرد . آبها از آسياب افتاده بود و او کمافي السابق او را در دزوار سکونت داد . چون شرف الملک به تهران رفت حکومت اورامان به ديوان بيگي داده شد و او محمد زمان بيگ نوکر خود را به نيابت به قريه نودشه فرستاد . بيگ زادگان لهون به ديدن او ( محمد زمان بيگ ) رفتند . در بين راه رستم بيگ با فرزندان بکربيگ عمويش ، نقشه قتل مصطفي سلطان و و محمد خاتون خانمي را ريختند و به سوي نودشه راه افتادند . سرانجام مصطفي سلطان همراه با دو برادرش و نيز محمد خاتون خانمي را به قتل مي رسند ضمنا صيفور بيگ نايب الحکومه جوانرود و عبدالغفور بيگ فرزندش در تمام اين مدت و تا سالها بعد در پاوه و محال نيابت شرف الملک را داشتند . رستم سلطان : 1292 – 1309 ق چون تعليقه حکومت اورامان به نام رستم سلطان صادر گرديد ، ابتدا بازماندگان مصطفي سلطان را اسير و به خدمت گرفت ، سپس تمام کساني را که به احضار شرف الملک در روز مرگ محمد سعيد سلطان در قلعه جوانرود حضور يافته و در قتل او شرکت کرده بودند ابتدا اسامي تمام آنها را تهيه و در يک عمليات ضربتي ، به خاطر جلوگيري از فرار آنها همه را شبانه دستگير کرده و در زندان شگفتي که بنا نهاده بود، حبس نموده و به انواع ضرب و شتم و شکنجه همه آنها را از ميان برداشت . به سبب همين رويه و روش چون شرف الملک به نيابت حکومت کردستان رسيد . بعضي از بيگ زادگان لهوني از ظلم رستم سلطان متواري شده خود را به شرف الملک رسانيدند .رستم سلطان و عزيز خان ( حکمران اورامان رزاب )نوشت که بايد او را به حاکم لهون قبول نمايند و ايشان نيز او را برداشته عازم لهون شدند . چون به بالاي قريه نودشه رسيدند ؛ رستم سلطان لهون به مقابله پرداخت و درگيري سختي در گرفت . محمد امين بيگ از بيگ زادگان لهون مقتول شد لهوني ها داد مردي دادند . و تعداد زيادي از هر دو طرف کشته شدند ؛ رستم سلطان لهوني سياست ايلي به خرج داد و از سوي کوه زردله باز گرديد و راه آشتي نبست و به تعقيب نپرداخت . رستم سلطان چون به نوسود بازگشت از بيم هجوم مجدد ، اهالي را به شهر زور کوچانيد و نوسود را تخليه کرد .پس از چندي رستم سلطان استمالت نموده ، بر سر جاه و راه خود بازگشت و پس از مدتي مجددا با لشکري از طريق ته ويله بر سر نوسود فرستادند ، رستم سلطان راه مماشات پيمود ، دوباره نوسود را تخليه کرد چون اردو چند روزي در نوسود توقف کرد و عکس العملي نديد مراجعت کردند و اهالي بر سر زندگي خود بازگشتند و سپس بناي صلح و دوستي با چند نفر مصلح و معتبر به خانه رستم سلطان اورامي رفت و از آن جا به خانه عزيز خان رفته و طرح محبت و آشتي در ميان آورد و با هم باب معاشرت نهادند و محمد بيگ ( حمله کور ) نيز که در تدارک رسيدن به قدرت بود با بسطام بيگ پسر محمد بيگ خاتون خانمي که در مريوان متواري بود همداستان شده و عاقبت در اين اتحاد نافرجام به قتل رسيد. بعد از اين صلح و دوستي رستم سلطان لهون دختر بروز بيگ را براي پسر خود محمد صالح بيگ در حوش و بدراني خواستگاري کرده و شيريني خوردند . چون دختر به سن تکليف نرسيده بود برگزاري مراسم را به تعويق انداختند . اما يک سال قبل از برگزاري مراسم ، رستم سلطان به قتل رسيد که چگونگي وقوع اين جريان درزير خواهد آمد البته زماني که مصطفي سلطان به قتل رسيد پس ازمدتي رستم سلطان با همسر او ازدواج کرد . فرزند مصطفي سلطان بيگ که چند سال بيشتر نداشت در کودکي با مادرش به خانه رستم سلطان آمده بود و در اوان شباب تفنگدار و نوکر رستم سلطان بود که پدرش به دست او کشته شده بود . جور و خون پدر و اعمال ناشايسته و ستم عرصه را بر حسين بيگ تنگ کرده بود که موجب شد به قتل او کمر بندد تا هم انتقام خون پدر را گرفته باشد و هم به کمک بستگانش در نوسود بتواند به مسند پدر بنشيند . پس از ورود به مقصد تفنگ را مهيا کرده و شبانگاهان هنگامي که رستم سلطان وارد حجله مي شود از پنجره به سوي او شليک مي کند و بزمش را به خون مي کشد و متواري مي شود . ( 1309 ق . ) محمد صالح سلطان : 1309 – 1313 ق . محمد صالح بيگ پسر رستم سلطان پس از مرگ پدر به همراهي ملا عزيز قاضي فورا به شهر سنندج رفته ، امير نظام گروسي ( 1309 – 1313 ق. ) حاکم کرمانشاهان و کردستان را ملاقات کرده ؛ خلعت و رقم به حکومت لهون به نام او صادر مي نمايد . در بازگشت محمد صالح سلطان ،محمد بيگ عمويش را به عنوان نايب الحکومه لهون قرار مي دهد . پس از گذشت چند ماهي به تفتين و اغواي نزديکان محمد صالح سلطان ، محمد بيگ را به قتل ميرساند و به ميان بيگ زادگان اوارمان تخت و رزاب مي رود . آنها نيز اردويي را به حمايت او اعزام مي کنند تفنگچيان مأمور او را همراهي کرده به نوسود مي آورند و بر سرير حکمراني مستقر مي گردد تا سه سال به سلطه خود ادامه مي دهد در پايان سال سوم محمود بيگ پسر عثمان بيگ و جعفربيگ عموي او در پي تقاص محمد بيگ بر مي آيند و به بهانه سوگندو وفاداري محمد صالح سلطان را به ميهماني دعوت مي نمايد و در نهايت او را به قتل مي رسانند . جعفر سلطان : 1313 – 1362ق. جعفر سلطان فرزند محمد سعيد سلطان دوران حکومتش يکي از دوران قابل بحث و توجه در اوضاع سياسي اورامان لهون مي باشد . زيرا تصدي ايشان مقارن با ترور ناصرالدين شاه ( 1313 ق) و آغاز تحولات سياسي و اجتماعي در ايران بود . استقرار و ايجاد نفوذ سياست خارجي در مناطق مرزي غرب ايران به ويژه محلهايي که با حوزه هاي نفتي آن سوي دياله چون که رکوک و .. همجواري داشتند در حال گسترش بود همچنين مسائلي که پيش روي جامعه ايراني بود چون پي ريزي و فراگيري نهضت مشروطه ، حمله عثماني ها به مناطق غربي قبل از قرارداد مرزي 1914 م . اشغال ايران توسط دولتهاي روس و انگليس و حضور مأموران عثمانيها و آلماني ها در 1334 ق . و شعله ورشدن آتش جنگ اول جهاني 1293ش . شکست متحدين و انقلاب بلشويکي در روسيه تزاري در اکتبر 1917 م . و بالاخره انقراض قاجاريه و آغاز سلطنت پهلوي همراه با مقابله عشاير اورامان با نظام جديد که در سراسر اين سلسله وقايع جعفرسلطان قيادت و نقش عمده اي ايفا کرد که به موقعيت قبيله اي و تاريخي و رياست او ويژگي خاص بخشيده است جعفر سلطان به جاي توجه به لذائذ فردي براي انسجام در سلسله گسسته طايفه محمد سعيد سلطان بيگ زادگان بي سرپرست و بازماندگان سلاطين پيش را در زير چتر حمايت خود گرفت . چنانکه پس از گذشت چند سال هنگام حرکت قريب يکصد سوار از فرزند و فرزند خوانده و نوادگان و برادرزادگان و .. در رکاب او افراد کوکبه بودند . جعفر سلطان از شش همسر خود داراي سي و سه فرزند بود که اسامي همسران و فرزندان او به شرح زير است : - دولت خانم ( دختر احمد سلطان ) فرزند ايشان : 1- احمد ( در کودکي فوت کرده ) 2- احمد بيگ 3- محمد رشيد بيگ 4- مصطفي بيگ 5- محمد امين 6- خاور خانم - خالخاص خانم ( نودشه اي ) فرزندان ايشان : 1- فتح الله بيگ 2- علي محمد بيگ 3- محمد تقي بيگ 4- محمد سليم بيگ (در کودکي فوت کرده ) 5- مينا خانم 6- شکوفه خانم 7- حبيبه خانم - بيضاء خانم ( دختر ملاعزيز نوسودي که قبلا همسر رستم سلطان بوده و مادر توفيق بيگ و حسين بيگ فرزندان رستم است ) فرزندان ايشان : 1- محمد سعيد بيگ 2- حسن بيک 3- عبدالغفور بيگ 4- محمود بيگ 5- سليمان بيگ - حنيفه خانم ( دختر شيخ محمد ابوعبيده ) قبلا همسر محمد بيک مشهور به حميته فرزند محمد سعيد سلطان بوده است . فرزندان ايشان : 1- محمد علي بيگ مشهور به پادشاه 2- پيروزه خانم - شکوفه خانم ( دختر ملاعلي نوسودي مشهور به نصيرالديوان ) فرزندان ايشان : 1- محمد رضا بيگ 2- ناصر بيگ ( در کودکي فوت کرده ) 3-ناصر بيگ 4- سيف اله بيگ 5- منصور بيگ 6- مريم خانم 7- ليلي خانم 8- آمنه خانم 9- حميده خانم ( هر سه در دوران جواني فوت کرده اند ) - فاطمه خانم ( قبلا همسر ملا عبدالله بوده است .) فرزندان ايشان : 1 -کرم بيگ ( سلطان ) 2 – قادر بيگ 3- غفاربيگ 4- آمنه خانم در دوره کريم جعفر سلطان ترقي و رواج روز افزون عملکردهاي قبيله اي در امور سياسي اجتماعي و اقتصادي اورامان لهون سبب گرديد که حکمران اردلاني جاف جوانرود و حسين خان ظفر الملک در همسايگي اورامان لهون احساس خطر و حسادت کند و با هم پيماني عبدالکريم بيگ وکيل جوانرود در سال 1328ق . از خط پاوه اردويي به سرکردگي احمدبيگ دايي طفرالملک و عبدالغفور بيگ عموي وکيل ، براي سرکوبي جعفر سلطان و لهون به طرف اورامان گسيل دارد . اردوي مزبور در قريه نورياب در شمال غربي پاوه با مقدمه الجيش لشکر اورامان لهون به سرکردگي افراسياب بيگ ( سالار ) برادرزاده جعفر سلطان برخوردکرد. پس از زد و خورد ، مقابله تفنگچيان لهون منجر به شکست اردوي مهاجم گرديد بعد از اينکه سردار رشيد ( حاکم پاوه و حومه آن ) نيز دستگير و به تهران اعزام گرديد . ( دستگيري سردار رشيد به وسيله دام گستري شريف الدوله دستيار خود سردار رشيد صورت گرفته است .) جعفر سلطان از گرمسير اورامان لهون با تفنگچيان خود به طرف نواحي ييلاقي در جنوب لهون که در تصرف سردار رشيد بود ، به پيشروي پرداخت و پاوه را که از ديرباز حاکم نشين ييلاقي جوانرود بود و روستاهاي نجار ، نورياب ، دشه ، خانقاه ، درمور، بندره ، نوسمه ، دوريسان ، دره بيان ، را توسط فرزندانش و تفنگچيان تحت امر آنان به اشغال وتصرف خود در آورد و پس از چندي محمد رشيد بيگ فرزندش را با افرادش در محل مزبور به عنوان مرکزيت متصرفات جديد مستقر نمود . اين تصرف و تسلط تا سال 1309 ش . و پس از آن به تناوب بين بازماندگان جعفر سلطان و سردار رشيد تا فروپاشي سازمان سياسي سنتي قبيله در 1341 شمسي ادامه داشت . علاوه بر رويدادهاي مزبور ( جنگ نورياب ، تصرف پاوه و حومه ) در دوران حکومت جعفر سلطان رخدادهاي متعدد ديگري روي داده اند که براي جلوگيري از اطاله کلام تنها به تاريخ و نتيجه وقايع اشاره خواهد شد و از نوشتن جزئيات بيشتر پرهيز مي گردد . • جنگ نوبران و باغشاه : اين جنگ به دعوت سالار الدوله از اردوي اورامان لهون به قيادت جعفر سلطان در ماه رمضان 1329 ق . به عزم تسخير تهران وسرکوبي نهضت مشروطه صورت گرفته سرانجام در نواحي نوبران و باغشاه بين سالار الدوله و سپاه مرکز جنگ در گرفت ( نزديکي ساوه ) و لشکر سالارالدوله شکست خورده و متلاشي مي شود . • قيام جعفر سلطان در کنار يار محمد خان ( رهبر حزب دمکرات ) عليه حکومت مرکزي ( 1329 – 1330 ق. ) عاقبت توسط قواي دولتي سرکوب شدند . • حمله عثمانيها به نوسود : عثمانيها نوسود را به توپ بسته ، استقامت گلالي ها را که تحت امر کريم بيگ بودند موجب اسارت بسياري از افراد عثماني گرديده که به عقب نشيني آنها منجر شد 1293 ش . • جنگ مندومي و گلباخي که بين سردار رشيد که با سواره تفنگچيان روانسر و جوانرود و لهون همراه بود با طوايف مندومي و گلباخي که شکست فاحشي به طوايف مزبور وارد مي شود . 1337 ق . • جنگ سرياس : بين علي اکبر خان سنجابي و سردار رشيد با جعفر سلطان در نزديکي محل سرياس نرسيده به روستاي شمشير از طرف پاوه جنگ در گرفته است و سردار رشيد و هم پيمانانش شکست خورده و متواري مي شوند .( 1301 ش) . • جنگ شيخ سرا : اين جنگ مابين سالارالدوله به همراهي اردوئي از تفنگچيان اورامي تحت رياست جعفر سلطان و فرزندانش با جمعي از سران عشاير همدوش سربازاني که تحت فرماندهي سلطان گريش خان ارمني مي باشد در محل شيخ سرا انجام گرفت . سالار الدوله و اتباعش در نهايت مجبور به عقب نشيني مي شوند . ( 1306 ش ) • خلع صلاح جعفر سلطان از سوي رضا شاه : در طول اين جريان سرانجام جعفرسلطان و فرزندانش به خاک عراق مي گريزند .آذر ( 1310 ش ) جعفر سلطان پس از حضور در حلبچه کليه بيگزادگان لهون چه آنان که به هنگام گريز و تبعيد همراهش بودند و چه آنان که از زندان تهران و اصفهان و .. آزادشده به منطقه بازگشته بودند همه را در مجلسي برطبق منش و ياساي قبيله اي هزار ساله اورامان گرد آورد . طي سخناني بازماندگان و سران قبيله خود را به اتحاد ، آزادگي ، استقامت و اطاعت اوامر الهي و جان فشاني در راه ايران وصيت کرد و فرزند ارشد خود کريم بيگ را به رياست اورامان لهون و جانشيني خود انتخاب کرد . که تمامي بيگ زادگان و بازماندگان و سران با قبول آن به رسم کهن ايلي با او بيعت کردند . جعفر سلطان در حلبچه سکونت اختيار کرد و پس از مدتي در همان جا درگذشت و در اباعبيده به خاک سپرده شد .( 1320 ش ) . کريم سلطان ابتدا به نوسود و سپس در خانقاه حومه ي پاوه مستقر شد . کريم سلطان : 1362 – 1370 ق کريم سلطان جانشين جعفرسلطان رياست منصوب از طرف پدر با قبول و اطاعت بيگ زادگان وسران محل به منصب سلطاني اورامان لهون بعد از شهريور 1320 تکيه زد . تشکيل امنيه محلي يکي از رويدادهاي دوران حکمراني کريم سلطان است . کريم سلطان به منظور عدم پذيرش امر ونهي حاکم انگليس در کرمانشاه مستقيما با فرماندهان نظامي دولت ايران تماس گرفته و به پيشنهاد آنان تشکيل گروه هاي امنيه را به عنوان پليس محلي پذيرفت و با دريافت درجه ستوان يکم افتخاري تشکيلات مزبور را برقرار نمود . کريم سلطان به کسوت نظامي ارتش ايران در آمد و با نظارت افسران ايراني به تعليم افراد داوطلب و سازمان دهي آنان براي حفظ امنيت منطقه و پاسداري از مرزها پرداخت يکي از مهمترين رخدادهاي دوران حکمراني کريم سلطان هجوم جوانرودي هاست به منطقه .پيشروي لهوني ها به سوي پاوه ( مرکز سلاطين لهون قبلا نوسود بوده ) و محال آن و تصرف روستاهايي که اسما در سيطره قدرت ولات اردلان حاکم در جاف جوانرود بود و رسما منبع اقتصادي بيگ زادگان رستم بيگي جوانرود محسوب مي شد ؛ موجب گرديد تا بيگ زادگان جوانرود منتظر باشند تا در فرصتي مناسب دوباره برمنطقه مزبور دست يابند . تااينکه جوانرودي ها به اوج قدرت رسيده و مستمسک لازم را به دست آورده ؛ به بهانه همکاري کريم سلطان با دولت مرکزي ، اما در نهان به تحريک و پشتيباني از جبه مخالفان داخلي کريم سلطان که محمد امين بيگ برادرش و فرزندان احمد بيگ ديگر برادرش که از سوي مادر همشيرزاده فرزندان وکيل جوانرود محسوب مي شوند به مقر حکمراني کريم سلطان در خانقاه و پاوه و ساير روستاهاي مزبور حمله کردند . کريم سلطان و همراهانش براي جلوگيري از خونريزي و برادرکشي خانقاه و پاوه را تخليه کردند . تفنگچيان لهوني نيز که دستور او را مطاع مي شمردند پس از زد و خورد مختصر به طرف نوسود عقب نشستند . محل هاي مزبور به تصرف جوانرودي ها در آمد . نيروهاي نظامي مجبور به مداخله شدند و ستونهاي عملياتي به محل اعزام گرديدند . نيروهاي نظامي در پاوه مستقر و به ناچار جوانرودي ها تحت دستورات اکيد فرماندهان ايراني روستاها را تخليه و به قلعه جوانرود بازگشتند. کريم سلطان جزء معدود سلاطين باسواد در سلسله رؤساي اورامان بود او به فارسي و کردي شعر مي سرود ( رک –حديقه سلطاني جلد چهارم) . کريم سلطان به سال 1324 ش . در پي يک بيماري ناگهاني (!) درگذشت . محمد امين سلطان : 1370 – 1383 ق محمد امين سلطان( برادر کريم سلطان ) عزت بيگ زره تن ( فرزند کريم سلطان ) با طرح پيشنهادي که چون عمويم محمدامين بيگ بر من برتري سني دارد و معمر است به عنوان دومين مرد لهون و شخصيت ثانوي منطقه رياست ايشان را بر اورامان لهون مي پذيرم و از سال 1328 ش. تصميم مزبور اجرا گرديد . در اين دوره شيوه حکمراني و اجراي عوارض غير معمول ، تصاحب اراضي و باغات کشاورزان تبعيد مخالفان از پاوه به ساير نقاط لهون ،اعمال زور در امور حکومتي کار را به جايي رسانيد که اهالي پاوه که مقر زندگي و مرکز حکمراني محمد امين سلطان در آنجا بود بر عليه او به پا خاستند . پاوه اي هاي مقيم کرمانشاه بارها در مراکز اداري کشوري براي رسيدگي به دادخواهي ساکنين پاوه دست به تحسن زدند و در رسانه هاي گروهي به درج نامه هاي سرگشاده پرداختند مدرسين حوزه علميه پاوه در اعتراض به اعمال وي محل را ترک گفتند و قاضي پاوه که جلودار دادخواهي مردم بود جان بر سر اين سودا نهاد . محمد امين سلطان به دنبال اين وقايع مجبور به ترک ايران گرديد . عاقبت به سبب اوضاع عراق در 1342 ش . بعد از کودتاي عبدالکريم قاسم که در هشتم فوريه 1963 م . سرنگون گرديد ؛ محمد امين سلطان به ايران بازگشت و درکرمانشاه تحت نظر قرار گرفت .گاهي به عزم مسافرت به لهون اجازه خروج از شهره مي يافت . همزمان در پاوه و نوسود قادر نامدار اناخي و افرادش که در اختيار پارت و دمکرات بود در منطقه شورش کردند . محمد امين سلطان پس ازسپري شدن ايام محکوميتش ( ده سال ) از زندان آزاد گرديد . محمد امين سلطان پس از پيروزي انقلاب در سال 1364 درکرمانشاه درگذشت . فرزندان محمد امين سلطان ؛ تحسين بيگ دکتراي اقتصاد سياسي بين المللي ،تيمور بيگ فارغ تحصيل رشته حقوق دانشگاه بغداد ، وريا بيگ حسابدار بانک کشاورزي . فصل چهارم پيران اورامان و معرفي چندتن از آنها : چنين روايت کرده اند که تعداد اين پيران نود ونه پير بوده اند که تعدادي از آنها از دوره هاي بسيار پيش ( قبل از ميلاد مسيح ) و شماري ديگر از آنها در دوره سلاطين اورامان مي زيسته اند اين پيران دست از دنيا کشيده و تمامي دوران زندگيشان صرف پرستش خداوند کرده اند که در اين راه صاحب کراماتي چند شده اند . بخشي از گفتگوي اين پيران که به زبان خاصي بيان شده است به معرفت پير شهريار شهرت پيدا کرده است که از سال 842 هجري به بعد انتشار يافته است .معرفت پير شهريار عبارت از کتابي است مفصل و مشتمل بر چندين بند که از جملات قصار و مسجع فراهم آمده است و در پايان هر بند مانند ترجيع بند اين بيت تکرار شده است . گوشت جه واته پير شاليار بو هوشت جه کياسته زاناي سيميار بو يعني گوشت به گفته پير شهريار باشد و هوشت به فرستاده داناي رمزگو مقصود از داناي رمز گو در اين بيت همان زردشت است که مشهور به ( وخسور سيمياري است يعني نبي رمز گو ) در يکي از بندهاي اين کتاب آمده سات : وه رويوه وارو، وروه ورينه وريسه بريو ، چواسرينه کرگي سياوه ، هيليش چرمينه گوشلي ممريو، دوي برينه وه رويوه وارو، وروه ورينه ، به معني اين است که برفي مي بارد برف خوره است و مقصود آن آمدن دين اسلام و نسخ تمامي اديان گذشته مي باشد . وريسه بريو ، چوار سرينه ، به معني رسن که پاره مي شود چهار سر پيدا مي کند و منظور آن چهار نايب پيامبر (ص) ( حضرات ابوبکر ، عمر ، عثمان، علي ) بعد از خودش است. کرگي سياوه ، هيليش چرمينه به معني مرغ سياه است اما تخمش سفيد مي باشد و مقصودش اين است که با وجود پيامبر اکرم (ص) از طايفه اي بودکه زندگيشان سراسر تيرگي و سيه روزي بود اما شخص ايشان نويدبخش زندگي پاک و سعادتمند است . گوشلي ممريو ، دوي برينه به معني کوزه که سوراخ مي شود دو در پيدا مي کند و منظورش اين است که کسي در اين دنيا فوت مي کند بر اساس اعمالي که در اين جهان انجام داده يا بهشتي است يا جهنمي . اينک معرفي چند تن از پيران اورامان : پير شهريار اورامي اول : پير شهريار اوارمي اول فرزند جاماسب از عرفا و علماي زمان خود و در فضايل و کمالات يگانه آفاق بوده است . بنا به نامه سرانجام – مجموعه کتابها و رسالهاي اهل حق که در قرن هشتم هجري نوشته شده است - نام وي خداداد و ملقب به پير شهرياربوده است که در قرن پنجم هجري مي زيسته و از ياران مخصوص شاه خويشتن لرستاني (406-467 ) ميباشد . آيت الله مردوخي کردستاني در جلد اول تاريخ مردوخ مي گويد پير شهريار اورامي از کبار مغان و اجله هيربدان آن منطقه بوده است . پير شهريار کتابي به نام ‹‹ معرفت پير شهريار›› نوشته است اين کتاب به شيوه دوبيتي سروده شده و همان گونه که در آغاز سخن اشاره شد در پايان هر دو بيتي آن اين بيت تکرار شده است: گوشت جه واته پير شاليار بو هوشت جه کياسته زاناي سيميار بو کتاب مذکور در اورمان است و بر حسب وصيت خود پير شهريار به دست بيگانه نمي دهند اين کتاب سراسر نصيحت و حکمت است که مقام و معرفت پير شهريار را کاملا نشان مي دهد . پير شهريار اورامي دوم : پير شهريار اورامي دوم که از اعاظم و مشاهير اهل حق است ، بنا به ( تاريخ مردوخ ) وي در قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجري مي زيسته و فرزند پير شهريار اول است ، گويا اين پير شهريار دوم در نتيجه خوابي که ديده و حضرت محمد صلي الله عليه وسلم در آن خواب او را فرزند خطاب کرده ، از آئين نياکانش که زردشتي بوده برگشته و مسلمان شده واسم خود را تبديل به مصطفي کرده و خود را سيد خوانده است که حالا هم اهالي اورامان او را سيد مصطفي مي گويند . سيد مصطفي معاصر شيخ عبدالقادر گيلاني ( 471 – 561هجري ) بوده و با او روابط کتبي داشته است . در حدود سال 480 هجري اين پير شهريار دوم کتاب ( معرفت پير شهريار را تغيير داده و بعضي قسمتهاي آن را که با ديانت اسلامي اصطکا داشته ترک کرده است و حالا اين نسخه ثاني در دست اورواميها است . پير شهريار اورامي سوم : يکي ديگر از پيران اورامان ، پير شهريار اورامي سوم است که بنا به يادداشت قرندي ولادت وي در اواخر قرن هفتم هجري در اورامان اتفاق افتاده است . وي در دوران کودکي به فراگرفتن لغت و ادب پرداخته و پس از آن به فلسفه و حکمت توجهي داشته است و در عنفوان جواني اوقات را در مزار جدش پير شهريار اول به عبادت مي گذرانيدو مترصد بوده است تا اسرار علوم باطن و طريقت را فرا گيرد . در همين اوان آوازه بزرگي سلطان اسحاق به گوش او رسيد و به قصد زيارت او عازم شيخان شدو پس از رياضتها و مجاهدتها از دست سلطان خرقه ارشاد پوشيده و به دستور آن جناب به اورامان بازگشت و به ارشاد و وعظ مردم پرداخت . سرانجام در سال 768 هجري درگذشت و در مقبره پير شهريار اول و دوم در اورامان به خاک سپرده شد . پير خالد : از ديگر پيران اورامان ، پير خالد مي باشد که هم عصر پير شهريار دوم اوراميست پير خالد آنچنان در مراحل عرفاني سير ترقي را مي پيمايد و به حضرت دوست نزديک مي شود که خواسته ها و دعاهايش نزد خداوند بلافاصله مستجاب مي شدند . نمونه اي از مستجاب شده دعاهاي پير خالد : روزي پير خالد به منظور انجام کاري راهي مريوان مي شود . قبل از حرکت به مردم روستاي اورامان اعلام مي کند که زمان چيدن ‹‹بلوط ›› فرا نرسيده مبادا کسي دست به اين عمل بزند سپس به سوي مريوان به راه مي افتد . اوراميها ساکن روستا بدون توجه به گفته هاي پير خالد شروع به چيدن ميوه بلوط مي کنند ؛ خبرش به پير خالد رسيده واو همان جا به درگاه خداوند دعا مي کند که هفت تن از آنهائيکه مرتکب چنين عملي شده اند ؛ در زير سنگها فروريخته از ديواره غاري که در نزديکي درختان بلوط قرار داشته مدفون شوند . در ميان اوراميها که براي چيدن ميوه بلوط رفته بودند پس از اتمام کار هفت تن از آنها به منظور استراحت به داخل غاري که در آن نزديکي بود رفتند و در اثر ريزش سنگهاي سقف غار همگي جان دادند. پير خضر شاهو : از دانشمندان و عرفاي شهير عالم اسلامي در قرن هفتم هجري است نام مبارکش سيد محمد زاهد فرزند سيد جعفر و ملقب به ‹‹ ظهيرالدين ›› و مشهور به ‹‹ پير خضر شاهو ›› که علامه دهر شيخ سيد ابوبکر چوري در کتاب جامع الکرامات درباره پير خضر شاهو ميفرمايد : به هنگام بازگشت از مکه به موطن خود کردستان ، خوارق زيادي از او مشاهده مي شود . اين خبر به مقرالدين فرمانرواي گنجويه که درپاوه اقامت داشته رسيده است ، جهت امتحان او دستور مي دهد آتشي بر پا کنند و سيد زاهد را در آن بيندازند ، سيد در ميان آتشي که شعله هايش تا ارتفاع چندين متر زبانه مي کشد فقط به ذکر خداوند مشغول بوده است ، آتش به خاکستر تبديل مي شود ولي سيد زاهد بدون کوچکترين صدمه سالم از ميان آتش بيرون مي آيد . از آن زمان به بعد نام گنجويه به شاهو تبديل و سيد زاهد به پير خضر شاهو معروف مي گردد . پس از بازگشت به اورامان کتاب معرفت پير شهريار اول را تصحيح و متعاقبا به تدريس و ارشاد مردم مي پردازد. منبع : مشاهير اهل حق : صديق صفي زاده فصل پنجم معرفي چند شاعر اورامي : ملا خضر رود باري ( رواريي ) 1138 – 1205 هـ. ق ملا خضر رورايي فرزند ملا احمد انديشمند بزرگ و شاعري توانابوده که براي مدتي به منظور ادامه تحصيل به سليمانيه رفته و در خدمت ملا احمد بياره اي کسب فيض نموده است و بعد از آن راهي شهر سنندج شده و نزد ملا شيخ وسيم اولين مرتبه ( مقطع ) تحصيلش را به اتمام مي رساند . ملا خضر جدا از ديوان اشعارش دو منظومه ديگر به نامهاي روله بزاني ، و دولت نامه سروده است که روله بزاني در سال 1338 به خط علي فقي هوشيار در تهران به چاپ رسيده است اما دولت نامه که در سال 1197 سروده شده است هنوز به چاپ نرسيده است . نمونه اي از اشعار دولت نامه در مقدمه آن : به مه عني نامش هه ن ده ولت نامه خامه ي وه ش که لام ئه مه يانامه به واته ي خدر ثبتن ئه حمه ده ن محتاج وه ره حمت خوادي ئه حمه ده ن به نه ظمش ئاوه رد په ري ئه طفالان په ي مه کته بي يان صاحيب ئيقبالان بو به نمونه په ي که مالشان نيشانيوه بو جه ئيقبالشان ته ئريخ نه ظمش مبو شنه فته ن هه زاور يه ک سه د نه دو هه فته ن مانگ ره مه زان شه هري موباره ک ئي نه ظمه به ي خير دريا تدارک جه مه سجيد نوي ئاوايي سه ربه ند به ل موسلماني پيش بگير و په ند ميرزا عبدالقادر پاوه اي : 1266- 1328 هـ .ق ميرزا عبدالقادر به سال 1266 هـ . ق در شهر پاوه ديده به جهان گشود . پدرش کد خدا محمد پسر کدخدا جعفر از معتمدين شهر پاوه بوده اند کدخدا محمد عبدالقادر را در سن هفت سالگي به مکتب فرستاد استعداد زياد و اشتياق فراوان عبدالقادر به يادگيري سبب شد تا در زمان کم روخواني قرآن را ياد بگيرد و همين وضع هم وضعيت اورا به خطر انداخت .افکار خرافي آن روزها بر اين عقيده نادرست استوار بود که چنين کودکاني سرانجام ديوانه خواهند شد و به اصطلاح عوام علم آنها را خواهد سوزاند . به همين دليل پدرش زير فشار افکار عمومي اقوام و فاميل مجبور شد عبدالقادر را از مکتب فرا خوانده واو را از تحصيل منع نمايد . اما قادر بيشتر اوقات مخفيانه به مکتب مي رفت تا اينکه پدرش فهميد و سپس قسم خوردن پدر در مورد استفاده نکردن از قلم و دوات مشکلي ديگر بر گرفتاريهاي او افزود. اما مگر مي توان عاشق را از ديدار معشوق منع کرد؟ عبدالقادر هم عاشق علم بود و هيچ قدرتي قادر نبود تا او را از رسيدن به آن باز دارد بالاخره عبدالقادر در کاسه چوبي گردو را دوات ، آب شاه توت را مرکب وچوب تاک (مو) را قلم و گوشه پاييني باغ را که کمتر کسي از آن جا گذر مي کرد به عنوان مکتب برميگزيند ميرزا عبدالقادر بيشتر عمر خويش را در سير و سفر سپري کرده است و نتيجه اين گشت و گذار تسلط بر زبانهاي فارسي ، عربي ، و ترکي بوده که در جاي جاي کلامش الفاظ اين زبانها خود آرايي مي کنند . سرانجام ميرزا عبدالقادر در سن 62 سالگي به سال 1328 هـ ق . دريکي از مسافرخانه هاي شهر کرمانشاه به ديار ابدي مي شتابد و دفتر زندگيش بسته مي شود . نمونه اي از شعر عبدالقادر پاوه اي : ئيمشه و قيبله که م له من که فته ن دوور دوور بوله ديده ش ديده م بي يه ن کوور ئيمشه و نازارم له من پيواره عه قل و فامي من بي يه ن ئاواره ئيمشه و ئازيزم دنيا و دينه که م مه حبوبي شيرين مه ه جه بينه که م بالاي ظه ريفش ليم نادياره ن کوره ي ده رونم چوون کوره ناوه ن ئيمشه و مه واچي عه زا داريمه ن جه داخي دلبه ر ده ردي کاريمه ن يا خوا که س باده ي هيجران نه نوشو جه ر گش و ئاير حيرمان نه جو شو جهان آرا خانم : ( در مورد تاريخ حيات جهان آرا خانم تنها بايد گفت يگانه فرزندش ( جهانبخش بيگ ) متولد 1316هـ ق است ) . جهان آرا خانم دختر ملا نشئت پاوه اي شاعره با نام کردي سراي ، کرد است جهان آرا از معدود زناني است که با توجه به آداب و سنن عشاير کرد منطقه خود به کسب کمال پرداخته و اشعاري لطيف از وي برجاست . جهان آرا در ابتدا همسر پسر عمه اش علي اکبر خان شرف الملک اردلان بود و چون شرف الملک به عللي در تاريخ مردوخ مسطور است به تهران احضار و پس از گذشت اتفاقاتي در شهر ربيع الثاني 1298 هـ ق . که رحيم خان علاالدوله به حکومت آذربايجان منصوب ميگردد ، مشاراليه بواسطه سابقه آشنايي با شرف الملک او رانيز همراه خود برده به حکومت اردبيل مي گمارد شرف الملک در اين سفر براي جهان آرا خانم طلاق نامه مي فرستد .جهان آرا خانم پس از اين جريان با حبيب الله خان ايلبيگي جاف جوانرود ازدواج مي کند و به قولي پس از مراجعت شرف الملک از اردبيل و ازدواجش با يکي از شهزاده خانم قاجار ناچار به طلاق جهان آرا خانم گرديده است . از جمله اشعار جهان آرا خانم : قلبم دماخم ، قلبم دماخم نمندن نين برزي دماخم دور جه تو پرده درون داخ داخم زنجير تقدير کردن يا ساخم کم کم کردن کم سوماي چراخم پژمردن غنچه گلاله باغم پرکندن کلاف خياطه ديزم نمينن نرگس شهلاي خون ريزم زردن گل ورق گوناي گلنارم کساسن تحفه مايه بازارم تالن طام دم طالا وورده کم کالن آه سرد سياي درده کم ليلن آيينه جام جمينم قلاخن کالاي بالاي خمينم نارواجن لال درج يمانيم بي قربن گوهر نقل نهانيم پي سيرن صفاي قوس قشنگم توزخيل خم وشتن نه رنگن و در پايان اوساوشن عيش هر شو تاسحر خدا خوشنود بو بنده بي خطر عبدالله بيگ : 1299 – 1364هـ. ق عبدالله بيگ فرزند محمد شريف بيگ از خاندان حسن خان، بيگ زادگان اورامان تخت مي باشددر سال 1310 هـ ش . عبدالله بيگ به همراه ديگر بيگ زادگان اورامان به مدت ده سال در زندان اصفهان زنداني شدند و سرانجام عبدالله بيگ به سال 1364 هـ ق دو سال پس از آزادي از زندان فوت مي کند عبدالله بيگ در زمينه سرودن شعر يد طولايي داشته که بيشتر اين اشعار را نيز در زندان سروده است . نمونه اي از اشعار عبدالله بيگ که در زندان سروده شده است : ياران ، هامسه ران ، ئيمشه وخاوي ديم جه زينداني تار ، عه جب خاوي ديم ئازادي وه ته ن هه ورامانم ديي ئيلا خاني چول کوسالانم ديي ونه وشه ي وش بو ، چنورورجه هه ردان ئامانه ؛ خاوم په ي بارو ده ردان ريحان په لش ديز ، شه ست په ر ، جه باخان سو سه ن وئه سرين ، شه وبوي ئيلاخان سه وزي و مير غوزار هاري به فراوان چه ني هامسه ران نيشته بيم و شاد به که يف و ئاهه نگ خه م مدام و ه باد گوش به سه داي ساز چه م به نيگاوه جه قاوه خانه ي راي که مالاوه وخيتو بيدار بيم ، ته ماشا که ردم ئاژان و زيندان ، نه زه ر ئاوردم چه نده مه دهوش بيم ، ته وه سامه وه عه قل و فام وهوش ، نه مه ن لامه وه سه د موقابيل بي ، باري خه مانم وه ، سو ، ئاماوه سوته ي زامانم ياره ب به حاجه ت ره رسوولي حه بيب خاکي غه ريبم ، نه که ري نه سيب نتيجه گيري : با توجه به آثار و اطلاعات برجاي مانده از اقوام ساکن در منطقه اورامان در هزاره سوم قبل از ميلاد ( گوتي و لولوبي )و قباله هاي اورامان ( سه برگ سند مربوط به سالهاي 88، 22 ، 21 و 12-12 قبل از ميلاد) از اورامان مي توان به عنوان مهد تمدن و فرهنگ ياد کرد . همراه با آمدن دين زردشت به منطقه اورامان و پذيرش آن از سوي مردم اين ديار ( قرن پنجم قبل از ميلاد ) ديگر مظاهر پرستش جاي خود را به يکتا پرستي در بين اواراميها مي دهد جهان بيني زردشت به دو قسمت متفاوت تقسيم مي شد . اصل خيرو نيکي ( سپنتامينو ) و اصل زشتي و بدي ( انگرمينو)، زردشت انسانها را به پيروي از سه اصل اخلاقي پندار نيک و گفتار نيک و کردار نيک فر امي خواند . پايبندي بيش از حد مردم اورامان به تعاليم زردشت پيامبر با آمدن دين اسلام به اين سرزمين بهتر آشکار مي شود بر اساس مدارک موجو در دوره ورود اسلام به منطقه کردستان ، اورامان ديرتر از ساير مناطق کردستان دين اسلام را پذيرفته و حتي هنگامي که مولانا کشايش ( اعليجد مشايخ مردوخي ) شروع به تعليم قرآن و تبليغ عقايد اسلامي در اورامان نموده و با وجود گذشت هشت قرن و نيم از شوکت و اقتدار اسلام باز نخواسته اندعقايد اسلامي را بپذيرند و از نصايح و تعليمات پير شهريار که از کبار مغان و اجله هيربدان آن منطقه بوده است منحرف شوند . استقلال کامل اورامان از لحاظ حکومتي تا سلطه اردلانها به منطقه کردستان آشکار است که حتي بدون اعتنا به دولتهاي برروي کار آمده در طول چندين قرن اهالي اين سامان با ترتيبات و نظم خاص اجتماعي واقتصادي به زندگي خود ادامه مي دادند به طوريکه حتي تيمور گورکاني به سرزمين آنها راه نيافت و بگه بيگ اردلان در يورشهاي خود براي تسخير قلاع اورامان و به زير سلطه در آوردن آنان ناکام ماندتاخان احمد خان اول که به ترفند متوسل شده و اورامان را به حيطه متصرفات اردلانها افزود . از اين زمان به بعد واليان اردلان در راس مخروط قدرت قرار مي گيرند و سپس سلاطين اورامان در ده دوم جاي دارند چنانکه در تاريخچه اورامان آمد اردلانها براي بقاي سلطه خويش دست به توطئه هاي خونين در بين سران و خاندان غالب سلاطين زدند که اين ادامه و پافشاري در تضعيف خاندان مزبور در دوره غلامشاه خان ( امان الله دوم ) که مقارن عصر بيداري سلاطين اورامان و اتحاد آنها بوده به انقراض حتمي حکومت اردلانها در کردستان ، شورش حسن سلطان و ورود شاهزادگان قاجاريه به کردستان منجر گرديد . در مورد شعراي اورامان لازم است گفته شود که تعداد اين شاعران بسيارند اما متاسفانه ديوان اشعار تعداد معدودي از اين شاعران به چاپ رسيده است . اين مسئله مي تواند دلايلي متعددي داشته باشد که به عنوان نمونه مي توان از پخش شدن اشعار اين شاعران د ربين مناطق مختلفي که به آنجا مسافرت نموده اند و نيز نابودي بسياري از اين اشعار به دليل بي توجهي در نگهداي ومحافظت از آنها از سوي دارندگان ( کساني که اشعار در اختيار دارند ) آنان . د راين تحقيق به عنوان نمونه زندگي نامه مختصر همراه با قطعه شعري از چند شاعر اورامي آمده است . پيشنهادات : 1- با توسعه کتابخواني و ترويج آن زمينه لازم را براي آگاهي هر چه بيشتر از منطقه اورامان را فراهم کنيم . 2- با گسترش صنعت و تکنولوژي ، نفوذ فرهنگهاي جوامع مختلف بر همديگر افزايش يافته و چه بسا د راين ميان بسياري از فرهنگهاي جوامع توسعه نيافته از ميان رفته اند بياييد چه از نظر پوشش ظاهري و چه از نظر فکري از آنچه که متعلق به خودمان است يعني فرهنگ و تمدن اورامان محافظت کنيم . 3- با در اختيار گذاشتن هر آنچه از گذشته که در اختيار داريم از اشعار شعراي اورامي تا نسخه هاي خطي دانشمندان پيشين اورامان را به کساني که توانايي چاپ و انتشار اين آثار را دارند ، زمينه انتشار و توسعه فرهنگمان را فراهم سازيم منابع حديقه سلطاني جلد 1 تاليف: محمد علي سلطاني با مقدمه تحرير استاد سيد طاهر هاشمي ديوان ميرزا ئه ولقادر پاوه يي گرد آوردنده هادي سپنجي جغرافياي تاريخي و تاريخ مفصل کرمانشاهان ( ايلات و طوايف کرمانشاهان ) جلد 1و 2 تاريخ سلاطين اورامان تاليف: قاضي عبدالله شيد ا به انضمام ملا احمد نظيري ديوان پير شاليار زردشتي ( هه روامي ) تاليف محمد بها الدين زبان شناسي کرد و تاريخ کردستان تاليف : بهزاد خوشحالي تاريخ کرد و کردستان تاليف : صديق صفي زاده تاريخ کرد وکردستان و توابع تاليف : شيخ محمد مردوخ کردستاني تاريخ شرفنامه تاليف : امير شرف خان بدليسي ميرنه ووي هه وارمان تاليف : محمد امين اورامي تاريخ شناسي دوره پيش دانشگاهي ( چاپ 1380) مؤلفان : عبدالرسول خير انديش ، منصور صفت گل ، جواد عباسي ، محسن جعفر مذهب ، مسعود جواديان ، و سوسن اصيلي مشاهير اهل حق تاليف : صديق صفي زاده
vashe bede vashavisanu pavay
اگر خواری یا که خاری یا خار باری بلند شوی ، گلی شوی به گلزاری
وه ر نه شه م هه زار په روانه دارو
ئه ر یوشا که م بو په روا نه دارو
ساته یچ چه نی واته وه شه کانوو باوانی
ماچان
خودا سه ردا قه دوو گلیمی مه دو
.
به ئه ندازه و گلیمیت پا کیشه ره
.
مه تیه شوش په ی نه بی جیهازش گه ره ک بی
.
وه لی ئه سپی ئه و ره مه وینو
...
به یدی بسازمی هو به و هواروو عه شقی
هیزی به دی ئامانی
تا نیمه رو په یم گرتی
وه ره ی)گه رموو ده ماخ بی
ده مه و مه غریو گیلای گیلینی
دیم ، وه ره تاو ونی نه تلیا
یاوان هه وارو مه رگی
شاروو ئاشقان
وه لاتوو ریاکاران
شار مه رده ش مه رد
ره ش پوشش که رد
شه وه زه نگ دنیاش گرت
هه رچند مانگه و هه ساری نی
ره نگی ره نگی
به لام به لام
ره نگی نه نگی
***
هه م شه فه ق
ونی کریا
په رده و شه وی دیسان دریا
وه ره تاو ئه و مه
مانگه شه وه دوکانش بهس
دوسوو دوژمه ن
ته روو وشک سوت
جه نایه ته ی زه نگش زریا
)) نانه م دریا ساجوو عه لی ((
ده نگه ی واتش
... تو که ی مه لی ؟ ! ...
ژینو